درگیری دراویش گنابادی در تهران با ماموران امنیتی را می توان نقطه عطفی در مبارزه ملت بر علیه نظام اسلامی دانست. برای نخستین بار در درگیری خیابانی با مردم غیر مسلح، نیروهای امنیتی نه تنها با واکنش سریع تظاهر کنندگان روبرو شدند، بلکه تعداد کشته شده های مهاجمین (دستکم بر مبنای آمار حکومتی) بیش از تظاهر کنندگان در روز درگیری بوده است. بدون وارد شدن به بحث تائید و یا تکذیب چنین عملیاتی از نظر اخلاقی و یا استراتژی مبارزه، این وقایع هشدار سختی به نیروهای حافظ نظام که در ضمن به عنوان حافظ امنیت نیز عمل می کنند، داده شد که دوران مقاومت منفی بس رسیده و دوره واکنش سخت و خونین، در برابر خشونت نهادینه شده در جمهوری اسلامی آغاذ گردیده. اگر بخش کوچکی از جمعیت کشور که خود را درویش می نامند، و آنهم یکی از شاخه های آن، می توانند همراه با نارضایتی همگانی چنین وقایعی بوجود آورند، نیروهای امنیتی در رویاروئی با رستاخیز عمومی، چه می توانند انجام دهند؟ با هر درگیری ترس ملت ریخته و در برابر رژیم دلیرتر خواهند شد. از یاد نبریم که هنوز خاطره تظاهرات دیماه و قتل ها در زندان های کشور از یاد نرفته که درگیری خونین خیابان گلستان شکل گرفت. تکرار وقایع اعتراضی در حال شتاب گیری هستند. باید انتظار ادامه حوادث تاسف آور را داشته باشیم.
بارها اشاره شده که (الف) گذار فوری از نظام اسلامی پرهیز ناپذیر می باشد. (ب) در فرآیند این گذار، مسابقه ای میان رستاخیز همگانی ملت که بالقوه دارای قابلیت بدل شدن به مبارزه خونین خیابانی از یکسو و یا گذر مسالمت آمیز از نظام اسلامی با پیوستن نیروهای مسلح و بخشی از رژیم به ملت، از سوی دیگر در جریان است. هر روز که می گذرد، زمان باقی مانده برای رسیدن به نتیجه مطلوب بسرعت از دست رفته و امکان درگیری خشونت آمیز افزایش می یابد. شاید درگیری های اخیر، که دیگر گروه های ناامید از امکان دگرگونی از داخل رژیم را نیز بخود جلب خواهد کرد، سرآغاذ فرآیند پایان حل مسالمت آمیز برکناری رژیم بوده و دیگر راه برگشتی باقی نمانده باشد. اگر چنین شود، مسئولیت آن بردوش نیروهای مسلح است که با عدم درک وقایع پیش رو، در پیوستن به ملت که بالاخره روزی از روی ناچاری به آن دست خواهند زد، اقدام لازم را بموقع انجام ندادند. بیانیه تندوتیز اخیر ریاست ستاد نیروهای مسلح که تا امروز بر علیه ملت سخنی به میان نمی آورد، آخرین امیدها را نیز بر باد داد. خشونت از جانب ملت راهی بجز تشدید ندارد. در مقابل افزایش هر روزی ددمنشی و فساد رژیم و در نبود گذیدار دیگر، خشونت ملت به طور طبیعی افزایش خواهد یافت. قتل دکتر سید امامی، فعال محیط زیست و دفن جسد بدون کالبد شکافی وی، دستگیری چندتن دیگر از فعالان و سپس دستگیری محترمانه معاون آن تشکیلات و بالاخره سقوط مشکوک هواپیمای آسمان که چندتن از متخصصان ان دستگاه نیز در میان مسافران بودند، مساله را پیچیده تر کرده و خشم ملت را ژرف تر می کند. افشا شدن هر روزی فساد در ابعادی نجومی انتشار می یابد. حتا دیدارگاه تابناک متعلق به فرمانده اسبق سپاه و فرد همیشه حاظر در صحنه سیاست کشور، فریاد تظلم برمی آورد که چه طور "قاضی" مرتضوی پس از سه ماه که از حکم زندان او گذشته، هنوز آزاد است. در چنین شرایط ملوک الطوایفی، انتظار آرامش بیهوده است.
از کانون رژیم، رئیس جمهور کنونی، با سابقه دراز امنیتی و قرار گرفتن در بالاترین درجات حکومتی در تمامی دوران نظام اسلامی، و رئیس جمهور سابق و در دوره ای دست چین شده رهبر، هریک راه حل خود را برای نجات از وضعیت کنونی، ارایه داده اند. یکی خواستار برگزاری همه پرسی می باشد که در نهایت ملت به چیزی کم تر از تغیر رژیم، قانع نخواهند شد. دیگری خواستار انتخابات آزاد مجلس و ریاست جمهوری بدون دخالت شورای نگهبان و نیروهای امنیتی (در مخالفت با فرایندی که روزی او را بر کرسی قدرت نشاند) و همچنین دگرگونی در قوه قضائیه و "بیت" رهبر می باشد. بهر صورت که نگاه کنیم، هر دو، راهی یکسان یعنی برقراری اراده ملی، برای گذار از رژیم هستند. خمیره نظام اسلامی با آزادی در تضاد می باشد. زمزمه انتخابات آزاد که نوعی از آن همه پرسی می باشد، نمی تواند هدف خود که ازهم پاشی نظام می باشد، را پنهان کند. هر دو رئیس جمهور پایان خط را می بینند و با حاشیه امنی که برای خود فرض می کنند (البته هریک با دلایل مختلف)، برای نجات خود در آینده هم که شده، چنین مطالبی را بیان می کنند. البته همه ی آنان آگاه هستند که در آینده امیدی به دست یابی به قدرت سیاسی نخواهند داشت. اما دستکم می توانند به بخشش ملت امیدوار باشند و نام خود را بیش از این در تاریخ کشور ننگین نکنند.
***
بدون در نظر گرفتن موقعیت منطقه و سیاست خارجی ایران، نمی توان تصویر روشنی از به تنگناه افتادن این رژیم ارایه داد. روشن است که تمام قدرت های جهانی از اثرات منفی تحولات داخلی ایران، به سود خود بهره برداری می کنند. فرمانده سپاه قدس، "چه گوارای" سده بیست و یکم، برمبنای هذیان گوئی های متدوال رژیم، از نابودی اسرائیل سخن به میان می آورد که با پاسخ تند، آنهم نه از جانب اسرائیل بلکه تنها حامی موثر رژیم یعنی روسیه، آنهم در برابر وزیر خارجه خنده روی نظام، روبرو می گردد. هر روز روشن تر می گردد که نفوذ نظام اسلامی در سوریه در حال از دست رفتن است. پس از سقوط هواپیمای اف شانزده اسرائیل با دخالت رژیم، بنا به گزارش هفتنامه معتبر اکونومیست (17 تا 23 فوریه 2018)، بیش از یک سوم پدافند هوائی سوریه از میان برداشته شد. تعداد نامعلومی از مزدوران جنگی روسیه در آن کشور که تاکنون وجود آنان مخفی نگاه داری می شد، نیز از میان رفتند، بدون واکنش در خور توجه از سوی روسیه. روسیه و غرب با رسیدن به خواسته های خود، خواهان فوری خروج نظامیان از منطقه، هستند. هم روسیه، هم غرب و هم ترکیه از تشدید تنش، که سد جدیدی با اثرات غیر قابل پیش بینی، در راه هدف های آنان ایجاد می کند، خوشنود نیستند. ورود بیش تر اسرائیل در جنگ داخلی سوریه، کمکی به تقسیم آن سرزمین به مناطق نفوذ نمی کند. همزمان ترکیه، توانسته دیگر رقبا را با هدف های خود هم در سوریه و هم در عراق، همراه کند. با تمام سروصدا و سردی در باره روابط آمریکا با ترکیه در جبهه های گوناگون، آمریکا نمی تواند برخلاف منافع اساسی ترکیه در این منطقه دست بعمل زند. بیش از هر کشور دیگر، ترکیه توانست نظام اسلامی و نیروی قدس را عقب زند. به احتمال زیاد نیروی قدس جاده صاف کن ترکیه برای گسترش خاک، نفوذ و خرید متحد وسیله آن کشور در منطقه بوده است. هر روز که می گذرد، روشن تر می گردد که ایران از صحنه سوریه کنار گذارده تر می شود و با تمام تبلیغات نظام، سهمی در ایجاد منطقه نفوذ در آن سرزمین نخواهد داشت. ایران که بیش ترین سهم گذار خارجی در آن سرزمین بوده، کم ترین سهم را خواهد برد.
گردان های بیش تر پاکستانی به زودی جهت "آموزش" سربازان سعودی در آن کشور به طور رسمی مستقر خواهند شد. بدین ترتیب، پاکستان، هم از جبهه خاور و هم ازجنوب بر تهدید خود بر ایران می افزاید در حالی که مظلومانه اعلان می کند استقرار سربازان آن کشور در عربستان، تهدیدی بر ایران نیست. چرا تهدید بر ایران در این هنگام افزایش یافته؟ عربستان، اسرائیل و تمامی غرب، باوجود شکست های پی در پی نظام در منطقه، بر تبل تبلیغاتی خود دال بر پیروزی رژیم در برابر غرب، اسرائیل و عربستان می کوبند و نظام نیز در این دام می افتد. افکار عمومی غرب باید آماده باشد تا اگر روزی حمله نظامی به ایران بخواهد صورت گیرد. همزمان وزرای اروپائی با همتای ایرانی خود ملاقات می کنند. فشار برایران، در این مطلب خلاصه شده که اگر نظام اسلامی خواستار زنده ماندن برجام می باشد، آنهم در حالی که پنس معاون رئیس جمهور آمریکا مخالفت خود را بیان می کند، باید از فعالیت موشکی خود دست بر دارد. می توان گمان برد که در مذاکرات برجام، نظام به احتمال با شرط مخفی نگاه داشتن آن به صورت شفاهی، تعهداتی در محدود کردن برنامه موشکی داده است. تهدیدهای دایمی نظامی (از آن میان از جانب اسرائیل، عربستان و پاکستان) و سیاسی، به ویژه از جانب اروپا به نمایندگی فرانسه، برای این منظور می باشد. باید شاهد دادن امتیاز بیش تر موشکی از جانب نظام باشیم. می توان گمان برد که در آینده نزدیک در امور مربوط به سیاست خارجی ایران با این تحولات روبرو گردیم: (1) افزایش تهدید نظامی به ویژه از جانب عربستان و اسرائیل. نخست وزیر اسرائیل بخاطر پرونده مالی، در شرایط سخت داخلی قرار دارد. اگر او بتواند خود را بعنوان فردی که سال ها امنیت ملی اسرائیل را تامین کرده و اکنون نیز صالح ترین فرد برای این ماموریت می باشد، به عموم بشناساند، به احتمال زیاد خواهد توانست از این مخمصه خود را نجات دهد. او از فوری شدن تهدید امنیتی خارجی که همیشه افکار عمومی را به سود حکومت جلب می کند، استقبال خواهد کرد. برای این امر چه نامزدی مناسب تر از نظام مساله آفرین اسلامی و همدستانش، حزب الله و سوریه؟ (2) افزایش فشار سیاسی و مالی غرب برای محدودیت های بیش تر فعالیت موشکی ایران (3) نفوذ ایران در سوریه و عراق رو به سراشیبی گذارده. تمامی قدرت های درگیر از غرب گرفته تا ترکیه، روسیه و عربستان از چنین تحولی استقبال خواهند کرد. در یمن و دیگر سرزمین های عربی، مقاومت در برابر نظام سخت تر خواهد شد. نظام اسلامی در تمام جبهه های خارجی در حال عقب نشینی ست.
تنگناهای نظام یکی و دوتا نیستند که بتواند از آنان رهائی یابد. از سوی دیگر، ظرفیت های نظام بسرعت در حال محدود شدن می باشد. ناظم در کل آن، تمامی قابلیت انعطاف خود را از مدت ها پیش از دست داده است در حالی که مشروعیتی برای آن حتا در میان تندروترین هواداران خود، باقی نمانده. در رویاروئی به افزایش اعتراض و سرپیچی ها مدنی، گرایش رژیم دست زدن به خشونت می باشد. اثرات خشونت در ایران عدم کارآئی خود را به صورت واکنش تند ملت، در چند ماه گذشته نشان داده. از سوی دیگر یک نظام وحشی تمامیت خواه نمی تواند ملایمت در پیش گیرد که تعبیر بر سستی نگردد. هرچه ملایمت از خود نشان دهد، حقارت خود را عریان تر می کند. بدین ترتیب، اگر دگرگونی پایه ای بفوریت شکل نگیرد، فاجعه ایران دارد به مرحله غیر قابل برگشت می رسد. ملت خواهان از همپاشی رژیم از راه خشونت نیست. اما بردباری نیز حدی دارد.
-----------------------------------------------
۱ - سخنان تهدید آمیز که تاکنون تنها از جانب نظام انجام می گرفت، وسیله ی مخالفان نیز استفاده می شود. قطب دراویش که به مسالمت جوئی شهرت دارد، به پیروان خود اعلان کرده که در مقام دفاع هرکاری را می توانید انجام دهید. در مقابل رئیس نیروی انتظامی تهران، مانند فرمانده در کشوری اشغال شده با افتخار می گوید که می توانستیم از آر پی جی استفاده کنیم ولی اینکار را انجام ندادیم. شخنان تکرار شده با فرمان "آتش به اختیار" رهبر نظام بسیار مشابه است.
۲ - حتا پیش از یافتن لاشه هواپیما، اعلان می گردد که "تمامی" سرنشینان که در برگیرنده کارشناسان محیط زیست نیز بوده، کشته شده اند. فعالان محیط زیست به چه اسراری دست یافته بودند که به چنین عقوبتی گرفتار شدند؟
۳ - پنجشنبه بیست و دوم فوریه 2018.
۴ - رحیم صفوی فرمانده پیشین سپاه که هنوز خاطره اعلامیه او برای بریدن زبان و قطع دست، از یاد نرفته، با صراحت اعلان می کند که ایران بدنبال "سهم" خود در آینده سوریه می باشد.