در عربستان چه می گذرد ؟
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[07 Nov 2017]
[ دکتر رضا علوی]
تحولات و دگرگونی ها در جامعه به شدت سنتی عربستان (در چند هفته گذشته ) آن چنان چشم گیر و شوک آور بود که جهانیان را شگفت زده و تحلیل گران را حیران کرد . در حال حاضر محمد بن سلمان به عنوان طراح و معمار مدرنیزه کردن عربستان و قهرمان مقابله با تفکر محافظه کارانه سلفی جایگاهی تازه جسته است ، به ویژه که با حکم ملک سلمان (پادشاه عربستان ) اکنون محمد بن سلمان در جایگاه ریاست کمیته مبارزه با فساد، نبردی گسترده را علیه خاندان سعودی آغاز کرده و در اولین گام خود اقدام به دستگیری های گسترده و بی سابقه ای زده که می تواند محبوبیت او را در جامعه عربستان افزایش دهد.
اما در پشت این حرکت، دلایل راهبردی هم وجود دارد. برنامه بلندپروازانه محمد بن سلمان با عنوان سند چشم انداز۲۰۳۰ که بر اساس تحقیقات و گزارش های اندیشکده امریکایی بروکینگز از طرح مک کینزی الهام گرفته شده است. سال گذشته بن سلمان در گفت و گویی با اکونومیست گفت که "مک کینزی در بسیاری از مطالعات همراه ماست". طبق طرح چشم انداز ۲۰۳۰ وابستگی اقتصاد عربستان به نفت باید تا آن سال از میان برود و جامعه ای مدرن در آن کشور شکل بگیرد. در چنین جامعه ای نمی توان از نیروی کار نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان صرف نظر کرد. از طرفی در یک جامعه مدرن نمی توان ابتدایی ترین حقوق را از زنان سلب کرد. دادن مجوز رانندگی به زنان را باید در این چارچوب دید. با این تفاسیر سئوالی که ذهن را به خود مشغول می کند این است که آیا محمد بن سلمان در پیاده کردن پروژه مدرنیزاسیون عربستان موفق خواهد شد یا سرنوشتی مانند محمد رضا شاه در انتظار او و خاندان سعودی است؟
زمانی که محمد بن سلمان به ولیعهدی عربستان رسید در خوشبینانه ترین حالت هم انتظار این سطح از تغییرات اجتماعی و اعطای آزادی های مدنی آن هم در چنین مدت کوتاهی نمی رفت، اما در یک ماه اخیر به اندازه کل تاریخ عربستان( از زمان پیدایش عربستان تا یک ماه پیش ) ، این کشور دست به اصلاحاتی در ساختار اجتماعی به خصوص در مورد حقوق زنان زده است، از حق حضور در ورزشگاه ها گرفته تا رانندگی و حتی حضور در سیاست و غیره که البته این اصلاحات در سایر حوزه ها هم صورت گرفته است. آیا برنامه و استراتژی محمد بن سلمان در تعیین چنین برنامه های اجتماعی برای عربستان چیست؛ آیا اساسا این برنامه را باید ناشی از برنامه ریزی خود بن سلمان بدانیم یا هسته اندیشنده کلان تری در پشت این تحولات اجتماعی عربستان وجود دارد؟
معمولا بین فرمان روا یان (دولت) با مردم (و جامعه) چهار نوع رابطه و شیوه تعامل وجود دارد که هر کدام پیامدهای خاص خود را دارد. در تعامل اول دولت که از سطح بالایی از توسعه برخوردار است تمایل دارد تا جامعه را به سمت پیشرفت و توسعه مدنی سوق دهد اما جامعه دارای چنین ظرفیت و پتانسیلی نیست، لذا ممکن است دولت به صورت تصنعی به فکر رشد و توسعه جامعه باشد و در این راستا شاید حتی آن را به صورتی جبرگونه و فشار به جامعه حقنه کند که قطعا این شیوه تعامل به رویارویی دولت و جامعه می انجامد. مثال بارز آن نظام شاهنشاهی ایران بود؛ چرا که یکی از مشکلات عمده پهلوی عدم شناخت واقعی جامعه ایران بود، یعنی شاه از درک درستی که مبتنی بر واقعیات جامعه باشد بی بهره بود که در نهایت این عدم درک به رویارویی منجر شد. یعنی همان شعارهای حرکت به سوی دروازه های تمدن که شاید در ظاهر شعار بسیار مترقی بود اما به واسطه عدم وجود ظرفیت در جامعه، نهایتا به تنش و تقابل انجامید؛ چرا که درآن زمان نزدیک به 70 درصد جامعه روستایی بود و نرخ سواد پایین بود، لذا چنین جامعه ای این دیدگاه ها را پس خواهد زد. شیوه دوم دقیقا عکس شیوه اول است. در این حالت جامعه در بستر خود دارای رشد و پیشرفت و توسعه مدنی است اما حاکمیت از این درجه از توسعه برخوردار نیست، پس در این شرایط حاکمیت برای عدم از دست رفتن قدرت در سایه این عدم توازن به دنبال ایجاد نوعی اختناق و بستن جامعه است. در این حالت هم دوباره شاهد یک رویارویی خواهیم بود، چرا که مطالبات جامعه به مراتب بالاتر از سطح درک حکومت است پس درگیری را اجتناب ناپذیر می کند. در روش سوم حاکمیت دارای درک صحیح و مبتنی بر واقعیت از جامعه و جهان پیرامون خود است، بنابراین با توجه به این شناخت، حاکمیت متناسب با سطح توسعه جامعه به رشد جامعه و ایجاد فضای باز مدنی و اجتماعی می پردازد. در حالت چهارم هم حاکمیت و هم جامعه دارای توسعه یافتگی مدنی و اجتماعی است، پس در این حالت حاکمیت برای توسعه هرچه بیشتر جامعه به فکر بسترسازی است، به بیان دیگر حاکمیت به دنبال ایجاد فضا و زمینه ای است تا رشد جامعه مدنی با شتاب بیشتری همراه شود. در سایه این مقدمه می توان نوع تعامل جامعه و حاکمیت عربستان را بررسی کرد تا به دلایل این اصلاحات و اعطای آزادی های مدنی جامعه این کشور رسید.
عربستان سعودی از لحاظ محدودیت ها
ی مدنی در مقایسه با سایر کشورهای عربی منطقه بسته تر است یا به لحاظ اجتماعی عقب تر از این کشورها است. پس اگر بدنبال تقسیم بندی جوامع عربی حاشیه خلیج فارس از لحاظ آزادی اجتماعی باشیم باید ابتدا از کویت نام برد که جامعه بسیار مترقی و بازی است که زنان در آن نقش بسیار پررنگی در همه حوزه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارند. بعد از آن بحرین است که دارای یک پویایی و آزادی عمل خاص مدنی خود است. سوم امارات متحده عربی است، بعد هم کشور قطر و بعد از آن سلطنت عمان قرار دارد. پس عربستان در میان این کشورها جامعه به مراتب بسته تر و محدودتر است. در راستای این مساله شاید بتوان 4 عامل اساسی را در عقب ماندگی اجتماعی عربستان دخیل دانست.
اول به فرهنگ جاهلیت سنتی که ریشه در تاریخ عربستان دارد باز می گردد. دوم فرهنگ پررنگ عشیره ای و قبیله ای این کشور است. سوم برداشت خاص مبتنی بر دیدگاه های خود از دین اسلام که نگاهی بسیار تنگ، محدود و متحجرانه است و چهارم مربوط به عملکرد علمای عربستان است، به ویژه علمای تندرویی که اکنون هم جریانات سیاسی این کشور را در دست دارند. برآیند این 4 عامل موجب کاهش سرعت توسعه مدنی و اجتماعی در عربستان بوده است. اما در این بستر نقطه عطفی به نام انقلاب ایران در سال 1979 میلادی شکل گرفت و موجب تحولات عظیمی در منطقه خاورمیانه و به خصوص در عربستان شد. یعنی انقلاب ایران نقطه عطفی بود که موجب شد عربستان سعودی نسبت به وقایع منطقه بیش از پیش حساس شود. چرا که جامعه عربستان به واسطه شباهت حکومتی (پادشاهی) به دنبال علل سقوط نظام شاهنشاهی پهلوی بودند تا از وقوع مجدد آن در عربستان جلوگیری کنند. بنابراین در بستر مطالعات بسیار به این نتیجه رسیدند که باید برای جلوگیری از سرنوشت پهلوی سه کار به صورت هم زمان و موازی در عربستان انجام شود؛ اول، توجه به نقاط ضعف حکومت پهلوی؛ دوم، پرکردن شکاف بین حاکیت و ملت در عربستان؛ سوم، تزریق اصلاحات مدنی و اجتماعی و در ادامه سیاسی و اقتصادی به مرور زمان و در مقاطع مختلف. البته متناسب با بستر و فضای جامعه این اصلاحات و آزادی های مدنی باید به جامعه تزریق شود. پس در سایه این مساله عربستان از روش سوم در تعامل با جامعه استفاده کرد. یعنی متناسب با رشد جامعه، فضای اجتماعی را باز کرد.
محمد بن سلمان و همراهانش به میزان رشد جامعه فضا را برای آزادی های مدنی گشوده است ، یعنی متناسب با بستر و مطالبات آن به فکر توسعه و رشد اجتماع می باشند . باید پذیرفت که بخش اعظم جامعه عربستان دارای باورهای سنتی و اندیشه های رادیکال دینی هستند و افزون بر ان علما ی وهابی بر روی آنان تاثیرات و نفوذ پررنگی دارند. بنابراین اگر دولت به دنبال اعطای آزادی مدنی بیش از استطاعت جامعه باشد با دو چالش روبه رو خواهد شد. اول چالش خود مردم که قطعا اجتماع و مردم آن (اصلاحات) را نخواهند پذیرفت و ممکن است باعث رویارویی شود و دوم چالش با علما است که دیدگاه هایی مخالف با چنین آزادی های مدنی دارند. بیش از دو دهه است که حکومت سعودی به دنبال اصلاحات و اعطای آزادی مدنی است، اما جامعه پتانسیل پذیرش آن را ندارد؛ بنا به گفته وزیر کشور پیشین سعودی -نایف بن عبدالعزیز- در خصوص رانندگی و اعطای آزادی به زنان , این مساله، نه باور دین اسلام است و نه باور ما که زنان از چنین آزادی هایی برخوردار نباشند، اما به واسطه فرهنگ حاکم بر جامعه عربستان که در دل باورهای سنتی مردم این کشور شکل گرفته اجازه اعطای چنین آزادی هایی را در این مقطع زمانی نمی دهد و شما نباید به اشتباه این ارزیابی را داشته باشید که با تبلیغات تنها چند زن در عربستان که چنین مطالباتی را دارند، آن را به کل جامعه عربستان به خصوص به جامعه زنان آن تعمیم داد .جامعه عربستان به شدت سنتی تر از آن است که پذیرای چنین آزادی هایی باشد.پس شرایط و اقتضائات جامعه بود که در آن دوران مانع از اعطای چنین آزادی های مدنی و اصلاحات اجتماعی شده بود.
بنابراین عربستان از اصلاحات زود هنگام پرهیز کرد چون هر اصلاحاتی، چه دیرهنگام و چه زود هنگام پیامدهای منفی بسیاری دارد، بلکه اصلاحات به هنگام اثر خود را دارد. پس برای چنین اصلاحاتی حاکمیت نه باید از جامعه خیلی عقب باشد و نه از آن هم جلو بزند، بلکه باید همراه مردم باشد. پس این دیدگاه حاکمیت سعودی نبود که اجازه توسعه اجتماعی را نمی داد بلکه توان و ظرفیت جامعه عربستان مانع از آن بود. بنابراین تمام مطالبی که در رسانه ها در خصوص جامعه عربستان مطرح می شود ناشی از عدم شناخت این جامعه است. مثلا بارها گفته شده که عربستان تنها کشوری است که به زنان حق رانندگی نمی دهد، بله این مساله درست است، اما باید پرسید چرا این مساله روی داده است؟ پس در بستر این نکات می بینید که این عدم توسعه ناشی از دید حاکمیت و دولت نیست بلکه شرایط اجتماعی جامعه عربستان است که چنین مطالباتی را قبول ندارد.
آیا این اصل
احات به دلیل فشار بیرونی است یا مطالبات داخلی چنین آزادی هایی را طلب می کند یا باور حکومت سعودی است؟
پاسخ به این سوال ترکیبی از هر سه آیتم است. در راستای نقطه عطف اول که انقلاب ایران بود، نقطه عطف دوم حادثه 11 سپتامبر و نقطه عطف سوم را سال 2011 و بهار عربی بود که برآیند آن موجب این تحولات در عربستان شد. غرب و به خصوص آمریکایی ها با مطالعه جامعه عربی با محوریت عربستان که بحران و حادثه تروریستی سال 2001 نیویورک را شکل داد به این نتیجه رسیدند که برای جلوگیری از تکرار این مساله باید تحولاتی را از لحاظ ساختار سیاسی و اجتماعی در این کشورها شکل دهند تا جامعه از حالت دینی و سنتی فاصله بگیرد که در سایه این تفکر طرحی به نام خاورمیانه بزرگ شکل گرفت. پس ایالات متحده به دنبال تعامل با این کشورها به خصوص عربستان برای ایجاد اصلاحات ساختاری از همه ابعاد در این منطقه بودند. آمریکا بر این باور بود که برای کنترل بحران سیاسی - اجتماعی این جوامع که می تواند به حوزه امنیتی سرایت پیدا کند و نهایتا نیز دوباره دامنشان (آمریکا) را با وقوع حوادث تروریستی بگیرد به فکر اصلاحات اجتماعی در کشورهایی مانند عربستان باشد که ریاض در این راستا طی یک فرایند زمان بر و برنامه ریزی شده دست به اصلاحات قطره ای مناسب با برهه های زمانی و بسترهای جامعه زد. در موازات این مسئله نقطعه عطف سوم یعنی بهار عربی در سال 2011 موجب شد تا عربستان از ترس دامن گیر شدن سقوط حکومت های شمال آفریقا رشد تحولات و اصلاحات را با سرعت بیشتری دنبال کند در این میان فضای تکنولوژیک و رشد چشم گیر رسانه ها هم بی تاثیر نبوده است. اکنون در عربستان جامعه ای بیش از یک و نیم میلیون نفر تحصیل کرده در اروپا و آمریکا حضور دارند. همین جمعیت تحصیل کرده سبب ایجاد مطالباتی در چند سال اخیر در جامعه عربستان شد، از این رو حاکمیت عربستان با روی کار آمدن ملک سلمان با چند چالش جدی در سایه این مساله روبه رو شدند که اگر بتوانند این چالش ها را پشت سر بگذارند می توان گفت عربستان سعودی به یک رشد و ثبات بی سابقه دست خواهد یافت. یکی از چالش ها گذار از یک نسل که نسلی سنتی با باورهای واپس گرایانه متحجرانه است به نسل روشن فکر و تحصیل کرده آینده است، یعنی جامعه کنونی عربستان با یک زایش روبه رو است که هرچند حاکمین سعی کنند زایش طبیعی باشد باز درد خود را خواهد داشت،پس عربستان به دنبال یک زایش طبیعی با کمترین درد و هزینه در این گذار بین نسل ها است. چالش دوم مدیریت همین تحولات اجتماعی در پس این گذار است، یعنی چالش حاکمیت این است که چگونه باید بستر را فراهم کند تا این گذار با کمترین خسارت روی دهد. بنابراین قدرت حاکمه این برنامه را در حل چالش پی گرفته است که متناسب با رشد و مطالبات عرصه و فضا را باز کند. چالش سوم حضور روحانیون تندروی دینی است که دولت عربستان برای این چالش به فکر کم رنگ کردن این علما در یک پروسه زمانی است. در این باره از زمان ملک عبدالله ریاض دست به تغییراتی در ساختار علمای دینی خود زده که بیشترین تغییرات در ساختار "کبار العلماء" شکل گرفته و در سایه این تغییرات علمای بسیار تندرو را به تدریج از ساختار حذف کردند و نقش بیشتری را به روحانیون معتدل داده است. بنابراین عربستان سعی دارد با این اقدامات در یک روند طبیعی جامعه را به سوی یک اجتماع باز برساند. پس می بیند که ریاض برای هر کدام از چالش ها تدابیر خود را دارد، اما این که تا چه اندازه در کنترل این چالش ها موفق باشد بستگی به تحولات آینده عربستان دارد.
روندی که امروزعربستان سعودی در پیش گرفته است روندی منطبق با رشد جامعه، استطاعت و توان فضای اجتماعی آن است و متناسب با این بضاعت ریاض دست به اصلاحات و آزادی های مدنی، اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی می زند.پس اگر روند مبتنی بر عقلانیت و شناخت صحیح از جامعه در آینده تداوم داشته باشد ما باید شاهد عربستانی متفاوت باشیم.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری:
|
بنیاد آیندهنگری ایران |
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۶ آوریل ۲۰۲۴
ستون آزاد
|
|