موضوع «طرحهای کلان ملی» اواسط دهه 70 در شورای پژوهشهای علمی کشور مطرح شد. در آن زمان، هدف شورای پژوهشهای علمی این بود که اولویتهای پژوهشی کشور را تعریف کند. به نظر این شورا، پژوهشهای علمی و بهویژه پژوهشهای بنیادی اهمیت بسیار دارد و اگر کشور خواهان پیشرفت سریع در عرصه علوم است، باید تحقیق و پژوهش را جدی بگیرد و برای نهادینهشدن موضوع تحقیقات و پژوهشهای علمی، تعریف طرحهای پژوهشی بزرگ تحقیقاتی در سطح کشور با عنوان «طرحهای کلان ملی» ضرورت دارد. برای آگاهی از تاریخچه چنین طرحهایی در ایران و جهان و همچنین سیر پیشرفت این طرح با دکتر «رضا منصوری» استاد دانشگاه شریف گفتوگو کردیم که از آغاز با این طرح همکاری میکرد.
برای شروع کار درباره تاریخچه طرحهای پژوهشی ملی در دنیا و اهمیت آن بگویید.
در نیم قرن اخیر مشخص شده است که این پژوهشها عامل پیشرفت و موتور توسعه علمی کشورها شدند. زمینه این بحثها هم از زمان پروژه منهتن شروع شد. آمریکا در نهایت توانست با اجرای این پروژه در زمان جنگ جهانیدوم، به بمب اتم دست یابد. پس از این ماجرا، شخصی به نام «ونوار بوش» که یک دانشگاهی و سیاستمدار بود، گزارشی نوشت با عنوان آینده علمی آمریکا که در آن جهت پژوهشهای علمی آینده آمریکا را مشخص کرد. پس از آن، پروژههای علمی بسیاری از این نوع در دنیا اجرا شد.
طرحهای پژوهشی کلان ملی دقیق به چه معنی است؟
البته ممکن است تعریف این پروژهها و اهداف یا راهبردهای دستیابی به این اهداف، در کشورهای مختلف با هم متفاوت و تا حدودی شناور باشد اما همانطور که کلمه «کلان» نشان میدهد، اعتبارات و هزینههای این طرحها بسیار بیشتر از طرحهای متعارف و معمول پژوهشی است. برای مثال پروژه ساخت تلسکوپ فضایی هابل یا پروژه یافتن ذره هیگز در سرن (LHC) از این دست پروژههاست و سازمانهای سیاستگذار در دنیا معمولا این پروژهها را برای دورههای زمانی 10 تا 20سال تعریف میکنند زیرا مقدمات انجام چنین طرحهایی بسیار طولانی است. برای مثال طرح تلسکوپ هابل در دهه 1950 مطرح شد، اما راهاندازی آن تا دهه 1980 طول کشید یعنی این پروژه در یک دوره زمانی 30ساله و با صرف هزینههای زیاد به نتیجه رسید. پروژه LHC نیز حدود دو دهه طول کشید تا به ثمر رسید. مشابه همین وضعیتها را در اسا (سازمان فضایی اروپا) نیز مشاهده میکنیم. اسا چندی پیش فراخوانی داده بود برای انجام پروژههای کلان که در سه دسته قرار میگرفتند. هزینه یکدسته بین صد تا 500میلیونیورو بود. پروژههای دستهدوم بیش از یکمیلیاردیورو و پروژههای دستهسوم بیش از 10میلیاردیورو هزینه دارند. در این فراخوان از پژوهشگران خواسته شده بود که طرحهای خود را اعلام کنند. این فراخوان در سال 2010 اعلام شده بود، اما بررسی آنها تا سال 2020 طول میکشد. اجرای این پروژهها هم از سال 2020 به بعد است. یعنی میبینیم هم بسیار پرهزینه و هم بسیار زمانبر است.
موضوع طرحهای کلان پژوهشی از چه زمانی در ایران مطرح شد؟
ما هم چنین کاری را دهه 1370 در شورای پژوهشی کشور شروع کردیم و برای اولینبار دو طرح کلان پژوهشی در کشور به تصویب رسید که یکی طرح رصدخانه ملی بود و دیگری هم شتابگر ملی. البته کارهای اجرایی اینها از دهه 80 آغاز شد و هماکنون هم مشغول اجرای آن هستیم.
اهمیت اجرای این طرحها در چیست؟
این طرحها موتور محرک نهفقط توسعه علمی بلکه پیشرفت صنعتی و اقتصادی کشورهاست چون طرحهای کلان پژوهشی بیش از هر چیزی زایش صنعتی دارند، حتی آنها که کاملا بنیادی صرف هستند.
آیا امکان دارد که زایش صنعتی و توسعه حاصل از ساخت تلسکوپ یا شتابگر ملی را توضیح دهید.
برای مثال ما همین چند روز پیش یک قطعه صنعتی مربوط به تلسکوپ ملی را در یکی از کارخانههای تهران ساختیم و رونمایی کردیم. البته در ساخت آن سهکارخانه همکاری کردند و در نهایت مراحل تست و آزمون را هم با موفقیت طی کرد و اکنون تحویل شده است. ما قطعهای را ساختیم که قیمت آن حدود 5/1میلیاردتومان است که البته ما برای ساخت در داخل کشور، بسیار کمتر از این مبلغ هزینه کردیم. تمام صنایع مهم کشور ما به این فناوری نیاز دارند، ولی تاکنون ساخته نشده بود. میتوان از این فناوری در صنایع دیگر هم استفاده کرد. تاکنون دقت ساخت ابزارهای مشابه کمتر از میلیمتر نبود اما در این مورد قطعات با دقت پنجمیکرون ساخته شده است.
سیاستمداران و مدیران ردهبالا، چه فاکتورهایی را در نظر میگیرند تا یک طرح را به عنوان طرح کلان ملی در نظر بگیرند؟
در دنیا معمولا بخشهای علمی، ایدههایی را مطرح میکنند، مثلا پیشنهاد میکنند که کار بهخصوصی انجام شود که کنجکاوی بشر را ارضا میکند. مثلا فرض کنید ایدهای مطرح میشود که ما در کره ماه یک تلسکوپ بسازیم. چنین طرحهایی بسیار پرهزینه است. به همین دلیل این ایده بین دانشمندان مطرح میشود و در محافل علمی درباره آن بحث میکنند و در نهایت به محافل سیاستگذاری علمی میرسد. پس از مدتی (پنج، 10 یا 20سال)، یک اجماع ملی در مورد آن بهوجود میآید که این کار، مهم است و باید انجام شود یا نباید انجام شود. در مورد نصب تلسکوپ در کره ماه که مثال زدم، بیش از 30سال مطرح بود اما بعد که در سنای آمریکا مطرح شد، رای نیاورد و رد شد. یا مثلا پروژه ژنوم انسان، سالهای درازی مطرح بود تا اینکه در نهایت به شکل یک پروژه بینالمللی مطرح شد و در حدود 10میلیارددلار برایش هزینه کردند که به نتیجه هم رسید. بنابراین اصل این است که بین دانشمندان برجسته یک حوزه علمی خاص، گفتوگوهای بسیاری درباره آن صورت میگیرد و تبدیل به یک گفتمان میشود و در نهایت زمانی که بین دانشمندان اجماعی پیدا شد، نزد سیاستگذاران و سیاستمداران میروند و سعی میکنند روشهای اقناعی را بهکار گیرند تا به مسوولان کشور بقبولانند که چنین کاری ضروری است و باید انجام شود. در این حالت، طرح در دست نهاد و سازمانهای سیاستگذار است که باید با بحثوبررسی به تصمیم نهایی برسند.
معمولا چه نوع پروژههایی در طرحهای کلان ملی جای میگیرند؟
عامل یا انگیزهای که به اجرای طرحهای کلان ملی منجر میشود، معمولا یک نیاز انسانی است نه یک نیاز صنعتی. معمولا سوالی در ذهن پژوهشگران وجود دارد که تلاش برای پاسخگویی به این پرسشها، به اجرای طرحهای کلان منجر میشود. گاهی هم ممکن است برخی طرحهای کلان، مثل طرح ژنوم انسان، تا حدود زیادی کاربردی باشند، به این معنا که صرفا حس کنجکاوی بشر، عامل اجرای آن نیست بلکه علاوه بر شناخت بشر و ارضای حس کنجکاوی، انگیزههای قویتری هم داشته باشند مانند کاربردهای آن در علومپزشکی و داروسازی زیرا با پایان طرح ژنوم انسان، درک منشا بیماریها سادهتر میشود و راحتتر میتوان از آنها پیشگیری یا آنها را درمان کرد. بنابراین ممکن است نیازهای ضروری جامعه، انگیزه اجرای طرحهای کلان باشد.
شما هم با همین انگیزههای موضوع طرحهای کلان ملی را مطرح کردید؟
البته ما در ایران هماکنون در این وضعیت نیستیم، اما به نوعی دیگر به این موارد نیاز داریم. در دهههای 60 و 70 به این نتیجه رسیدیم که اگر بخواهیم در وضعیت علمی کشور تحولی ایجاد کنیم، باید طرحهای پژوهشی کلانی را برای کشورمان تعریف کنیم. چنین طرحهایی بهویژه برای کشوری مثل ایران ضروری است زیرا در کشور ما تعداد موانع رشد علمی بهقدری زیاد است که دقیقا نمیدانیم چرا نمیتوانیم به کشوری توسعهیافته و پیشرفته در زمینه علمی تبدیل شویم. حتی امروزه که تعداد مقالههای ما هم بسیار زیاد شده است، باز هم مباحث دهههای 60 و 70 مطرح است زیرا صرف تعداد مقالههای علمی نشاندهنده رشد علمی کشور نیست. این بحثها ابتدا در بخش فیزیک کمیسیون علوم پایه و بعد در خود کمیسیون علوم پایه مطرح شد و بعد هم در شورای پژوهش علمی کشور مطرح شد. با توجه به این بحثها بود که در آن زمان در شورای پژوهشهای علمی کشور، به این اجماع رسیدیم که برای آنکه موانع را شناسایی کنیم که اصولا چرا علم در کشور پیشرفت نمیکند، نیاز داریم که طرحهای کلان علمی را در کشور اجرا کنیم.
اصولا اجرای یک طرح پژوهشی در قالب طرح کلان ملی چه مزیتهایی دارد؟
اجرای یک طرح پژوهشی در قالب طرح کلان ملی، اولا باعث میشود کل جامعه به این طرح توجه کند زیرا تا زمانی که طرح کوچکی باشد که در گوشهای از دانشگاه انجام میشود، نمیتواند توجه افکار عمومی و مدیران را بهخود جلب کند، به همین دلیل هم کسی بر آن نظارت چندانی ندارد و معلوم هم نمیشود چقدر بودجه برای آن صرف میشود. شاید مهم هم نباشد که اصلا به ثمر میرسد یا نمیرسد، ولی زمانی که طرحی را در قالب طرح کلان ملی تعریف میکنیم، دولت، مجلس، جامعه علمی، مردم، رسانهها و... همه منتظرند که ببینند بالاخره این طرح به کجا میرسد و چه سرانجامی دارد؛ یعنی حسنش این است که نظارت بسیار خوب و موثری روی آن صورت میگیرد. اما گذشته از اینها، ما یاد میگیریم که چگونه میتوان یک طرح بزرگ را به انجام رساند و چطور میتوان چنین طرحهایی را مدیریت کرد. ما در زمینه مدیریت علمی هم ضعفهایی داریم. البته این هم از جمله موضوعاتی است که در کشورمان سابقه نداشته و باید این دانش را هم در کشورمان توسعه دهیم. ما تاکنون در کشورمان مدیریت طرحهای کلان علمی را انجام ندادیم و در این زمینه سابقه نداریم اما در طرح کلان علمی ناچاریم مدیریت علمی را یاد بگیریم و نیروهای متفاوتی (از دانشگاه و صنعت و مجلس و سیاستمداران و...) را در یکجا جمع کنیم. پس امیدواریم با انجام چنین طرحهای کلانی، اداره و مدیریت پروژههای بزرگ را یاد بگیریم.
مبنای استدلال شما در شورای پژوهشهای علمی کشور برای لزوم ساخت رصدخانه ملی و شتابگر ملی چه بود؟
البته مبنای استدلال لزوم بررسی طرح رصدخانه ملی و شتابگر ملی داستانهای جداگانهای دارد که در طول سهسال و به شکل مفصل در کمیتهها بحث شد و البته موافق و مخالفانی داشت، اما در نهایت تصویب شد. در مورد رصدخانه ما مدتها در این زمینه بحث کردیم که ایران سالیان درازی در صدر تحقیقات نجومی دنیا بود و ما رصدخانه مراغه را داشتیم که سرآمد رصدخانههای جهان بود. پیش از آن هم، رصدخانه شیراز را داشتیم که «عبدالرحمان صوفی» که از برترین رصدخانههای جهان بود، برای مثال دانشمندان از سراسر جهان (هم از اروپا و هم از چین) به رصدخانه مراغه میرفتند و آنجا آموزش میدیدند و بعد رفتند رصدخانه پکن را ساختند. پرسش این است که چرا ما الان در این وضعیتی قرار داریم که مطلوب ما نیست. نیاز به شناخت عالم و شناخت کیهان بسیار محسوس است. مجموعه این بحثها باعث شد که طرح کلان ملی ساخت رصدخانه به تصویب برسد.
و با چه استدلالی طرح شتابگر ملی را تصویب کردید؟
استدلال ما در مورد لزوم ساخت شتابگر بهگونه دیگری بود. همه میدانیم که امروزه علم فیزیک به عنوان یک علم بنیادی در دنیا مطرح است و سرمنشا تحولات بسیاری در قرن بیستم بود. یکی از مهمترین ابزارهای کنونی فیزیک، شتابگرها هستند. البته این ابزارها علاوه بر کاربردهایی که در پیشرفت علم فیزیک دارند، کاربردهای بسیار دیگری در زمینههای گوناگون مانند پزشکی و صنایع هم دارند. همان زمان ما آمار داشتیم که دستکم 20 شتابگر خطی در بیمارستانهای ایران و یک شتابگر هم در صنایع ایران وجود داشت. ما استدلال میکردیم که اگر بتوان به فناوری ساخت این شتابگرها دست یافت، میتوانیم خودمان شتابگرهای کوچکتر را برای صنایع و پزشکی بسازیم. جالب است که بگویم تاکنون با صرف بودجههای کلان، بیش از صد شتابگر خریداری شد، در حالیکه میشد با دستیابی به فناوریهای ساخت این شتابگرها، از خروج ارز از کشور جلوگیری کرد. البته اینها غیر از مزایای کاربرد شتابگرها برای تحقیقات در حوزه علوم بنیادی است چرا که اصولا صنایع پیشرفته دنیا بدون شتابگرها نمیتواند به فعالیتهای خود ادامه دهد. با این استدلالها طرح ساخت شتابگر ملی هم تصویب شد.
برخی میگویند در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا، بار بخش زیادی از تحقیقات و پژوهشهای علمی بر دوش موسسههای پژوهشی خصوصی و شرکتهای تولیدی و صنعتی است. اما در ایران بار همه پژوهشها بر دوش دولت است یعنی با سرمایه دولتی انجام میشود. آیا این امکان را میتوان در ایران هم فراهم کرد که بخشی از پژوهشهای علمی، در موسسهها و شرکتهای خصوصی انجام شود؟
این مشکلی که ذکر کردید به راستی در پژوهشهای علمی وجود دارد و ما هم آرزومندیم که به این سمت حرکت کنیم. البته این مشکل خاص حوزه علم و تحقیقات هم نیست، برای مثال بخش زیادی از اقتصاد ما در انحصار دولت است و بخش خصوصی در این زمینه چندان نقشی ندارد. در قانون هم پیشبینی شده که به سمت مشارکت بیشتر بخش خصوصی حرکت کنیم. خوب است که مشارکت بخش خصوصی در زمینه پژوهشها و تحقیقات هم صورت گیرد. اوایل دهه 80 و در دولت هشتم هم تصویب شد که به موسسههای خصوصی مجوز پژوهش دهیم و از طرف دیگر بخشهای صنعتی ما (چه خصوصی و چه دولتی)، با سیاستگذاریهای مختلف ترغیب شوند که به سمت کارهای تحقیقاتی بروند یا اینکه دستکم با دانشگاهها، برنامههای تحقیقاتی مشترک انجام دهند. مدتی است که این کار شروع شده، ولی متاسفانه پیشرفتهای قابلتوجهی نداشته و در سالهای اخیر هم حمایت از آن، بسیار کم شده است ولی چارهای نداریم جز اینکه در درازمدت به این سمت حرکت کنیم. یعنی یکی از وظایف سیاستگذاری علمی، پیدا کردن راههای جدید برای مشارکت و فعالیت بخش خصوصی است.
چرا صنایع خصوصی تمایلی ندارند که در این زمینه فعالیت کنند؟
متاسفانه صنایع خصوصی ما آنچنان قدرتمند نیستند که بتوانند در این عرصهها هم فعالیت کنند. باید از مسوولان صنایع پرسید که در سالهای اخیر صنایع خصوصی ما چقدر تقویت و چقدر تضعیف شدند. به نظر میرسد این شرکتها در سالهای اخیر در زمینه تولید، تضعیف شدهاند و در نتیجه در حالت تضعیفشده نمیتوانند به سمت پژوهشهای علمی بروند که تا حدود زیادی هزینهبر است. البته توجه داشته باشید که امکان ندارد صنایع ما بدون داشتن بخشهای تحقیقاتی، بتواند در سطح جهانی رقابت کند.
بسیاری از مردم انتظار دارند به موازات پیشرفت علم، مشکلات جامعه مانند بیکاری و وضعیت بد اقتصادی هم حل شود. به نظر شما چهکار میتوان کرد که با استفاده از دستاوردهای علم و فناوری، اقتصاد و وضعیت معیشت هم بهبود یابد.
البته بجاست که ما از علم، چنین چیزهایی را انتظار داشته باشیم. این یکی از وظایف علم است. وظیفه علم صرفا این نیست که کنجکاویهای بشر را ارضا کند. ارضای کنجکاوی بخشی از نیاز ما به علم است، اما علم کاراییهای بسیاری دارد و میتواند بخش زیادی از مشکلات اجتماع را حل کند. در این دنیای پیشرفته، هنگام رویارویی با مشکلات پیچیده، هیچ راهی غیر از استفاده از علم و تحقیقات برای ما باقی نمیماند. به نظر من امروزه هر شهروند ایرانی به اهمیت علم و تحقیقات و همچنین نقش آن در حل مشکلات واقف است، امروز دیگر همه پذیرفتهاند که نمیتوان مشکلات جامعه را با جادووجنبل حل کرد. متاسفانه در سالهای اخیر برخی به این باور رسیدند که میتوان مشکلات اقتصادی و اجتماعی را با جادووجنبل حل کرد. برای ما هیچ راهی غیر از فکرکردن وجود ندارد. فکرکردن هم یعنی تحقیق و علم به روش مدرن آن. بنابراین چنین انتظاری کاملا بجاست و باید از چنین طرز فکری حمایت کرد. یعنی لازم است پژوهشگاههای مناسبی برای این کار تاسیس و از پژوهشگران آن حمایت کرد.
مسوولان تا سالها به تعداد زیاد مقالههای علمی ایران در نشریات جهان افتخار میکردند. برای مثال زمانی میگفتند متوسط رشد ما 11 برابر رشد جهانی است. اکنون مورد دیگری که در روزهای اخیر اضافه شده این است که میگوید نسبت دانشجویان به کل جمعیت کشور عدد زیادی است و مقام سوم جهان را داریم. اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوان با استفاده از این مزیت، وضعیت علمی دانشگاهها را بهبود ببخشیم؟
البته توجه داشته باشید بسیاری از این ویژگیها و مزیتهایی که مطرح میشود، متناقض و در برخی موارد عوامفریبی است. حتما توجه دارید که موضوع مقالههای علمی و لزوم نوشتن مقاله برای استادان و دانشجویان را خود ما در اوایل، در وزارت علوم مطرح کردیم. من آن زمان از این برنامه خیلی حمایت کردم، اما در آن زمان بسیاری از رسانهها مخالفت کردند و گفتندISI لزومی ندارد و ما باید خودمان ISI اسلامی درست کنیم. آن زمان میگفتند تعداد مقالات ISI ملاک نیست. یعنی در اواسط دهه 80 سیاستی پایهگذاری شد که برخی در صدد تخطئه آن بودند. جالب آنکه امروزه همه تحلیلهایی که با موضوع پیشرفتهای علمی صورت میگیرد، صرفا بر مبنای آمار تعداد مقالات است. به نظر من این تناقض است و رسانهها باید جلو اینگونه عوامفریبیها را بگیرند. در مورد ویژگی اخیر هم تا حدودی به همین صورت است. کار شاقی نیست که درصد زیادی از جوانان را در دانشگاهها ثبتنام کنیم. وقتی که تعداد زیادی دانشجو داریم، اما نه استاد داریم، نه ساختمان، نه کلاس درس، نه کتابخانه، نه آزمایشگاه و نه دیگر امکانات را، این غیر از عوامفریبی است؟ اگر تعداد دانشجویان را به چهار یا پنجمیلیون نفر رساندیم، آیا به همین میزان تعداد مدرسان دانشگاه را زیاد کردیم؟ (فعلا درباره استادان صحبت نمیکنم و فقط درباره مدرسان حرف میزنم.) بله اکنون تعداد دانشجو را زیاد کردهاند ولی نسبت استاد به دانشجو را که زیاد نکردهاند. علاوهبراین از میان کسانی که تدریس میکنند، چند درصدشان مدرک دکترا دارند؟ علاوهبراین صرف داشتن مدرک دکترا که برای تدریس در دانشگاه کفایت نمیکند. متاسفانه هر مسوولی فقط نقاط مثبت کارش را بیان میکند و روی ضعفهایش هم سرپوش میگذارد و از طرف دیگر به کسی هم اجازه نمیدهند که نقد کند. اگر به نظر شما ISI بد است، چرا تمام آمارهایی که میدهید، بر مبنای همین تعداد مقالههای علمی ISI است؟ من فکر میکنم رسانهها نباید به سادگی این تناقضها را بپذیرند. در مورد افزایش نسبت دانشجو به کل جمعیت هم باید گفت درست است که تعداد دانشجو زیاد شده، اما به این نکته هم توجه کنید که چه تعداد دانشجو پذیرش کردیم که حتی نتوانستیم برایشان کلاس درس تشکیل دهیم. پس من از شما میخواهم که با تامل بیشتر و دقت نظر در مورد این آمارها (نسبت تعداد دانشجو به کل جمعیت یا تعداد مقالهها) فکر کنید.
دولت آینده تا چند روز دیگر کارش را شروع میکند. شما به عنوان یک دانشگاهی چه توصیهای به دولت جدید دارید تا وضعیت علمی و پژوهشی کشور در وضعیت مناسبی قرار گیرد.
مهمترین توصیه من این است که عقل را سرلوحه فعالیتها و سیاستگذاریهای خود قرار دهند نه عوامفریبی را. در اواخر دهه 70 یک مطالعه مفصل درباره نیازسنجی نیروی انسانی کشور در وزارت علوم انجام شد. خوب است که نتایج همان پژوهش را مطالعه کنند. توجه شما را به این نکته هم جلب میکنم که بر مبنای همان پژوهش بود که نوعی گسترش در آموزشعالی صورت گرفت. خواهشمندم که مسوولان به این موضوع بپردازند که نتیجه آن پژوهشها چه شد و هماکنون کشور ما نیازمند چه نوع نیروی انسانی است و چگونه باید برایش برنامهریزی کرد. لازم است که ما یکبار دیگر و اینبار به شکل درست، تعریف کنیم که به راستی دانشگاه یعنی چه؟ در نظر بگیرید که هماکنون وزارت علوم راسا دانشجوی دکترا را انتخاب و آنها را به دانشگاهها معرفی میکند. این متمرکزکردن فرآیند انتخاب استاد و دانشجو است که بزرگترین اشتباه چهار سال اخیر است.
ولی مسوولان وزارت علوم هم در پاسخ میگویند که سیستم قبلی انتخاب دانشجوی دکترا مشکلاتی داشت و ما برای آنکه دچار مشکل نشویم، آن سیستم انتخاب دانشجو را کنار گذاشتیم.
اول آنکه اگر سیستمی اشکال یا ایراد داشت، باید ایرادهایش را برطرف کنند نه اینکه به کل تعطیل کنند. بنا بر تعریف در همه جای دنیا، گزینش دانشجوی دکترا با گزینش دانشجوی لیسانس یا فوقلیسانس تفاوت دارد. در مقطع دکترا، استاد برای گزینش دانشجو اقدام میکند. در مقطع دکترا، استاد و دانشجو برای حل یکمساله اقدام میکنند و فقط استاد است (یا در نهایت همکاران او) که میتواند تشخیص دهد یک دانشجو توانایی حلمساله را دارد یا خیر.
در ایران جوامع علمی با سیاستمداران، ارتباط چندانی ندارند و در نتیجه نمیتوانند خواستههای خود را به گوش سیاستمداران برسانند. شما چه پیشنهادی دارید؟
اتفاقا این یکی از وظایف وزارت علوم است که راهکارهایی را برای ارتباط موثر استادان، انجمنهای علمی و دانشگاهها با مسوولان تصمیمگیرنده و سیاستمداران و سیاستگذاران پیدا کند، اما متاسفانه وزارت علوم وارد موضوعات کوچک میشود یا کارهایی میکند که خود استاد یا دانشگاه هم میتواند انجام دهد و به این ترتیب در روند انجام طبیعی کارها مزاحمت ایجاد میکند.