برای سنجش وضعیت هر کشور از واژه های شکوفائی، عادی و یا بحرانی استفاده می شود. در نظام اسلامی، برای سنجش وضعیت کشور باید تنها به قرمز و بالاتر از قرمز، بسنده کنیم. به سخن دیگر این رژیمی است که تنها در حالت بحران یا حالت قرمز می تواند به زندگی نیمه جان خود ادامه دهد. شرایط "عادی" در استاندارد جهانی، در این رژیم وجود ندارد و اگر باشد، فلج می گردد. حال بر بحران دایم در نظام اسلامی، عاملی به عنوان ترامپ، رئیس جمهور قدرتمندترین کشور جهان و دشمن نظام اسلامی، را نیز بی افزائیم، درجه سنجش بحران در اکثر مواقع باید بالاتر از قرمز، را نشان دهد.
یعنی وضعیت کنونی ایران. جلوگیری از جنگ که در تاریخ رژیم اسلامی، ایران بارها از آن فرار کرده، به مرحله ی بدون بازگشت نزدیک می گردد. آمریکا و اسرائیل در اتحاد با عربستان + متحدین، بحران نوینی هم در جبهه ی لبنان و هم در جبهه ی یمن برعلیه نظام اسلامی گشوده اند که یکبار دیگر، قابلیت ایجاد جنگ تمام عیار در منطقه را زنده کرده است. برای کاستن از بحران موجود، هم بر سر این موضع گیری و هم بر سر برنامه ی موشکی ایران، فرمانده سپاه تاکید کرد که برد موشک های ایران بنا بر "فرمان رهبر" در 2000 کیلومتر که بیش تر از آن نیز مورد نیاز نیست، ثابت می ماند. او، راست و یا دروغ، همچنین تاکید می کند که سپاه امکان عملی ارسال موشک به یمن را ندارد. اما چنین بنظر می رسد که عقب نشینی و امتیازهای داده شده وسیله ی نظام اسلامی برای رقیبان کافی نیست. نگرانی غرب در مورد ایران، تنها به برنامه هستگی و موشکی منحصر نمی گردد. دخالت های ایران در منطقه یکی از بالاترین موارد برخورد از روز نخست را تشکیل می دهد. اکنون، هرچه به پایان کار نظامی داعش در منطقه نزدیک می گردیم، سرنوشت آینده مناطق درگیر، اهمیت بیش تر بخود می گیرد: عراق، سوریه و لبنان (بخاطر وجود حزب الله). این گروه سیاسی – نظامی پس از رها شدن از درگیری با داعش در عراق و سوریه، به طور طبیعی نیروهای خود را به لبنان رجعت خواهد داد که بخودی خود، تهدیدیست بر ثبات داخلی و همچنین بر علیه اسرائیل. برخی از این نیروها، البته با احتمال کم تر، می توانند به یمن منتقل گردند و توان جنگی حوثی ها را افزایش دهند. منافع این قدرت ها دیکته می کند که قبل از رهائی کامل حزب الله از جنگ با داعش، و نظام اسلامی از درگیرهای داخلی و خارجی، بایستی با این خطر بالقوه پیش از اینکه بتواند عمل موثری انجام دهد، روبرو شد. در این راستا ما با دو تحول بهم پیوسته در عربستان و لبنان روبرو هستیم. ولیعهد تندروی عربستان، در حال استواری پایه های قدرت خود در داخل کشور می باشد. در این راه، او گروهی از بلندپایگان با سابقه ی نفوذ بالا در گذشته را به بند کشیده است. به احتمال زیاد، پاره ای از این گروه افزون بر دلایل شخصی، از بالا گرفتن تندروی در سیاست عربستان در باره ایران و لبنان که بهم مربوط هستند، ناراضی می باشند. آنان به درستی درکی می کنند که در درازای زمان به مصلحت عربستان نیست که با ایران پر جمعیت و با مرز دریائی 2000 کیلومتری، در جنگی که خاطره آن از حافظه تاریخی ملت ایران بزودی پاک نخواهد شد، درگیر شود.
اما در لبنان، پس از سفر و ملاقات فرد محرم و پای ثابت مجالس شبانه ی رهبر با سعد حریری، وی به فوریت به عربستان سفر کرد. می توان گمان زد که در ملاقات با ولایتی، سعد دریافت که ایران حتا با گسترش بی ثباتی در لبنان هم شده، از حمایت خود از حزب الله دست نخواهد کشید. سعد حریری بایستی به این نتیجه رسیده باشد که او یا مجبور خواهد شد باج بیش تری به حزب الله به صورت قدرت برتر در تعین سیاست داخلی دهد، و یا باید با بی ثباتی خارج از توان، روبرو گردد.
در این مرحله با دخالت ترامپ که موشک شلیک شده را از داخل یمن را به جنگ افزار ارسالی سپاه نسبت می دهد، سناریو برای ضربه زدن به حزب الله مورد حمایت رژیم، آماده می گردد. عربستان اعلان می کند که استفاده از موشک ایران وسیله ی حوثی ها، بمنزله اعلان جنگ ایران به آن سرزمین می باشد. در مقابل این اتهام که خطر جنگ را بسیار بالا می برد، فرمانده سپاه به روشنی خواستار رفع اتهام و کاهش از تنش می باشد. فرمانده سپاه در اقدامی منطقی، برخلاف گزافه گوئی های گذشته، با صدای بلند هم به اسرائیل و هم به عربستان می گوید که ما نه موشک با برد بلند خواهیم ساخت و نه موشکی به یمن خواهیم داد. او نیک می داند که نه تنها تاب تحمل جنگ را ندارد، بلکه بخاطر بدنامی و سابقه درغگوئی درازمدت نظام، سخنان او با تردید داخلی و خارجی نیز روبرو خواهد شد و رقبا به آمادگی جنگی ادامه خواهند داد. با این حال، او وظیفه خود می داند که از جنگ پیش گیری کند. در حالی که تمامی عمل گراهای رژیم تلاش می کنند، خود را از این دو اتهام تطیهر کنند، نماینده رهبر در روزنامه کیهان و به احتمال زیاد، عامل نفوذی اسرائیل، هدف دوم موشک پرتابی را در دوبی مشخص می کند. یعنی وی بدینوسیله می خواهد بگوید که فرمانده سپاه (و رئیس جمهور متحد او) نفوذ چندانی در تعین سیاست کشور ندارد. یا بسخن درست تر، هیچکس تاثیر گذار بر همه امور در ایران کنونی نیست. می توان برداشت کرد که در جنگ درگیر قدرت داخلی، گروه توانمندی از نفوذی ها در نظام در همراهی با اسرائیل و عربستان خواستار ایجاد جنگ، یا دستکم شرایط جنگی، که برداشت می کنند برسود آنان است، هستند. ممکن است که نظام برای جلب پشتیبانی ملت خواستار جنگ محدود باشد. اما اشکال در این است که جنگ محدود در منطقه امکان پذیر نیست.
مشگل بتوان گمان برد که عربستان و اسرائیل از موقعیت پیش آمده برای سرکوب شدید حزب الله استفاده نکنند. زیرا موکول کردن این امر به آینده، می تواند برای آنان پر هزینه باشد. از سوی دیگر در سفری مهم به خاوردور، ترامپ در تلاش همگام کردن متحدین و حتا رقیب (چین) در برابر کره شمالی می باشد. همزمان در داخل کشور، او با کاسته شدن سریع محبوبیت خود و افزوده شدن بر حجم اتهامات و مسایل، روبروست. اگر سفر در جریان و همگامی متحدین و رقبا با ناکامی روبرو شود، برای منحرف کردن توجه ملت، امکان ایجاد بحرانی دیگر و به ویژه با ایران، احتمال بالا خواهد یافت. در بحران پیش آمده و موضع سخت عربستان پس از اخطارهای متعدد (از آن میان واقعه منا)، نظام اسلامی یا باید امتیازهای قابل ملاحظه و به ویژه در مورد حزب الله و سپس سوریه و عراق، یمن و حتا بحرین به رقبا دهد، یا احتمال سرایت جنگ به کرانه های ایران، واقعیت پیدا می کند. چنین به نظر می رسد که اسرائیل و عربستان، برای پایان دادن موثر به مداخلات نظام اسلامی، ممکن است دیگر، با دورانی مناسب تر از زمان کنونی روبرو نشوند. بازهم چنین بنظر می رسد که عربستان برای حفظ یکپارچگی خود و تحکیم موقعیت در منطقه و پایان دادن به جنگ داخلی در یمن که به عنوان حیاط خلوت خود به حساب می آورد، برای جنگ آماده شده است. هم در داخل تصفیه مورد نیاز را بعمل آورده و هم متحدین پرتوانی را همراه کرده است. همزمان، رقیب یعنی نظام اسلامی را در موقعیت ضعیف می بیند. نظام اسلامی ضعیف است و جنگ قدرت هنوز به طور کامل به انتها نرسیده، از این رو، عربستان حساب می کند که روند آینده برهمین منوال خواهد ماند: سقوط هر روزی توان نظام برای حل بحران، و همزمان شتاب گرفتن جنگ قدرت در داخل.
بازهم باید تکرار گردد که به طور کلی، بخاطر روشن نبودن پایان جنگ و همچنین روشن نبودن مسایلی که درگیری مسلحانه می تواند ایجاد کند، ورود به جنگ حتا با امتیاز فاحش نسبت به حریف، بسیار مشگل است. به احتمال آمریکا بیش از متحدین خواستار حذر از جنگ با ایران می باشد. در این زمان، چنین بنظر می رسد که برای رسیدن به هدف های تعیین کننده مورد نظر، اتحاد عربستان – اسرائیل ، در منطقه آمادگی ورود به جنگ را بیش از آمریکا، داشته باشند. عربستان با سرمایه گذاری درازمدت در پاکستان، به یاری آن حکومت، دستکم به صورت افزودن تهدید از مرزهای خاوری بر ایران، حساب می کند. اما همیشه و در هرحال با تهدید به جنگ، به ویژه جنگ یک طرفه، می توان دستکم برخی از هدف را بدون خون ریزی به دست آورد. موضع آمریکا، بیش تر به این سوی می باشد. یا بسخن دیگر، دست به باج گیری زند. با تهدید به جنگ و در نتیجه افزایش دادن به شتاب رقابت قدرت در داخل ایران و سرعت بخشیدن به نتیجه آن، امکان دارد که بدون جنگ گرم، دستکم به برخی از هدف های خود برسند. زیرا بحران مشروعیت در داخل نظام، امری نیست که بر کسی پوشیده باشد. حتا مسایل جزئی که به امنیت و دوام رژیم نیز بستگی مستقیم ندارد، مانند انتخاب سپنتا نیکنام به شورای شهر یزد به "مساله" در بالاترین حد مطرح می گردد. همزمان جاسوسی، فساد، بی قانونی، آتش افروزی در امنیت کشور همراه با ازهمپاشی نظام مالی و شیب تند سقوط اقتصاد، ابعاد گسترده به خود می گیرد.
با هر معیاری که بسنجیم، سپاه پاسداران بالاترین بخت برای دردست گیری موازنه قوا در آینده ایران را در اختیار دارد. بخش عملگرای سپاه که همزمان بنظر می رسد، دست بالا را در داخل آن نهاد داشته باشند، چنانچه به طور آشکار اعلان کرده خواستار جنگ نیستند. پس تغیرات سریع در نیروهای مسلح، اشاره به چیز دارد؟ آیا در راه توان بخشیدن به قبضه فوری قدرت یا آماده شدن برای جنگ خارجی می باشد؟ نه نیروهای مسلح و نه ملت، آماده جنگ دیگری که نظام پخته باشد را ندارند. نیروهای مسلح بخت زنده ماندن به عنوان یک نهاد، چه رسد به پیروزی در چنین درگیری را، نمی بینند. چه سودی از این درگیری برای آنان متصور است؟ ملت نیز به نوبه خود به چنان درجه آگاهی و شناخت از این رژیم رسیده است، که آمادگی نثار خون و زر در راه مقاصد ایران ویران کن نظام را نداشته باشد. گمان بالاتر این است که تغیرات در نیروهای مسلح در راه آمادگی برای پر کردن خلاء قدرت در انتظار، و نه آمادگی جنگ خارجی، باید باشد.
نظام اسلامی در ساختار کنونی خود، همراه با سپاه پاسدارانی بدنام و فاسد،هرچند در تلاش جدی برای پاکسازی و نوسازی، قادر به حل مشکلات کنونی روبه افزایش ایران نیست. چارچوب موریانه خورده رژیم، چاره ای ندارد که فرو ریزد. آیا پیش از اینکه جنگ دیگری آغاذ گردد و یا نارضایتی به آتش فشان خیزش ملت بدل گردد، با تحولی اساسی از داخل که همراهی ملت را خواهد داشت، کانون "قدرت" حتا برای دورانی کوتاه هم که شده، به طور کامل دگرگون گردد؟ ماندگاری ایران مسئله اصلی است که در این برهه با لگام زدن و در صورت نیاز با قربانی کردن حزب الله بدست می آید.
--------------------------------
۱ - تنبیه ایشان، توقیف دو روزه روزنامه کیهان می باشد. در شرایط مساوی، هر فرد بدون وابستگی، متهم به جاسوسی می گردید.
۲ - شاید برای اشغال نظامی شهرها که در درازمدت مجبور به شکست است.
۳ - رئیس جمهور سابق محمود احمدی نژاد، در تارنمای دولت بهار، در دنباله تهدیدهای پیشین از ملاقات یکی از نمایندگان مجلس با مامور اطلاعاتی انگلیس در مونیخ پیش از حمله به سفارت انگلیس در تهران، افشاگری می کند. اکنون افزون بر فاش شدن جاسوسی در اطراف رئیس قوه قضائیه، به احتمال زیاد، رئیس کمیسیون امنیت مجلس، متهم به جاسوسی می گردد.