گذر پر مخاطره
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[14 Oct 2017]
[ فرهاد یزدی ]
– سیزدهم اکتبر 2017
شتاب تحولات در داخل رژیم به اندازه ای شدت گرفته، که دگرگونی ها را مشگل بتوان تعقیب کرد. رئیس قوه مجریه و رئیس قوه قضائیه، بدون ملاحظه بهم حمله می کنند. دادستان کل اعلان می کند نمایندگان مجلس حق ورود به حوزه قضائی را ندارند. او که بالاترین مرجع رسیدگی به تخلفات می باشد، مجلس را که طبق قانون حق ورود به کلیه امور کشور را دارد، یک پول سیاه می کند. با مطرح شدن اختلاس بزرگ وسیله ی شخص رئیس قوه قضائیه و از آن مهم تر، جاسوسی دختر وی که تکذیب آن وسیله ی ننگین ترین عمله های رژیم، بر افکار عمومی تاثیر عکس گذاشت، همراه با لفت و لیس برادرانش، هزینه ی نگاهداری او برای رژیم بسیار بالا رفته است. اگر این مسایل برای او به اندازه کافی دردسر آفرین نبود، درگیری او با رئیس جمهور و حملات آن دو به یکدیگر که از دوران دستگیری برادر رئیس جمهور آغاذ و اکنون با دستگیری برادر معاون نخست وی، جدی تر نیز شده است. قوه قضائیه در حالی که وزیر اطلاعات یعنی بالاترین مقام رسمی امنیتی تکذیب می کند، یکی از اعضای مذاکره کننده برجام را به زندان محکوم کرد. قربانی کردن سرسپردگان در نظام اسلامی امریست عادی. اما از کنار گذاردن رئیس قوه قضائیه که منصوب رهبر است در این برهه، اقرار رسمی رژیم به تمامی اتهامات وارده براو و یارانش می باشد. از سوی دیگر، دیگر مدعیان قدرت مانند سپاه و دارو دسته رئیس جمهور، با حذف او از قدرت با هر وسیله ی (خلع، شایعه بیماری، تصادف با خودرو، غرق در استخر) یک امتیاز بزرگ به هزینه ی رهبر و باند لاریجانی بدست خواهند آورد. می توان انتظار داشت که تسویه حساب های خصوصی میان مدعیان قدرت با تمرکز بر قوه قضائیه، تا مدت ها ادامه پیدا کند و تلاش نظام در راه مخفی کردن برخوردها موفقیت آمیز نباشد.
با در نظر گرفتن سنگینی اتهامات و گستردگی فساد، مشگل بتوان از پخش شایعات که به واقعیت بسیار نزدیک هستند، جلوگیری کرد. از این رو، مبارزه علنی میان مدعیان قدرت در حالی ادامه پیدا خواهد کرد که افشاگری روزانه از جاسوسی و چپاول دارائی های ملی، از منابع گوناگون درز خواهند کرد. از سوی دیگر مدعی اصلی قدرت، سپاه پاسداران است که در درازای سال ها به موازات کاسته شدن از مشروعیت رژیم، هر روزه بر ارج آن نهاد بخاطر بدل شدن به تنها نگاهدارنده رژیم افزوده شده و امروز خود را به عنوان بالاترین منبع قدرت در ایران می داند. سپاه با نزدیک شدن به ارتش که همراه با ملت، می تواند به تنها مانع واقعی در برابر جاه طلبی سپاه عمل نماید، بر توان و کارآئی خود بدون نیاز به قدرت نمائی فیزیکی، افزوده است. اما سپاه نیاز دارد در حالی که اهرم های قدرت را فتح می کند، به پاکسازی داخلی نیز بپردازد. تصفیه در داخل سپاه بر پایه ی 3 معیار می تواند انجام گیرد که در بسیاری از موارد باهم همپوشانی نیز دارند: معیار نخست، کنار گذاردن فاسدین مالی و متجاوزین شناخته شده و جا افتاده نزد ملت می باشد. این هدف برای بهبود بخشیدن به چهره منفور سپاه از یک سو و از سوی دیگر برای برآورد بخشی از خواست ارتش انجام خواهد گرفت. چون فساد در دستگاه های اطلاعاتی و مالی سپاه بسیار گسترده و ریشه دار است، چنین تصفیه ای که اگر واقعیت داشته باشد، نیاز دارد که با آهستگی و پنهانکاری بسیار انجام گردد تا ملت و جهان بیش از این به ژرفای فاجعه پی نبرند. معیار دوم، تصفیه از عناصر وابسته و منصوب به رهبر نظام می باشد. سپاه دیگر بیش از این به رهبر نیاز ندارد و وابستگان به رهبر مانند نماینده وی ویا رئیس اطلاعات سپاه که سیاست های فاجعه زای خود را به فرماندهان نظامی دیکته می کردنند، با از دست دادن نفوذ خود که مدتیست آغاذ گردیده، بتدریج کنار گذارده خواهند شد. نیاز به یاآوریست که وابستگان رهبر در تمامی فساد های مطرح شده در پایه یک مشارکت داشته و یا دستکم اطلاع کامل داشته اند. البته اطلاع و مشارکت آنان در فساد ، محدود به فعالیت های سپاه نمی گردد، بلکه بخاطر سلطه اطلاعاتی که بر کشور داشتند، تمامی بخش عمومی و خصوصی را نیز در بر می گیرد. معیار سوم برای تصفیه، در بر گیرنده رقبای کسب قدرت در داخل خود سپاه، همراه با متحدان آن در بخش عمومی (و از آن میان ارتش) و گروه های فشار (از آن میان بنیادهای گوناگون) را در بر می گیرد. سپاه به عنوان یک نهاد مسلح، با وجودی که از انظباط ارتش برخوردار نیست، با اینهمه در مقایسه با دیگر ارگان های نظام اسلامی، بسیار با انظباط تر بوده و سلسله مراتب در تصمیم گیری ها از وزن بالائی بر خوردار است. سازمان نوین ستاد نیروهای مسلح، تا مقدار زیادی، کانون و بازیگران اصلی قدرت در ایران آینده را روشن کرده است.
مدعی دیگر کسب قدرت، از رئیس جمهور و هواداران او که بخش بزرگی از هیئت حاکمه کنونی و پیشین نظام اسلامی را در بر می گیرد، تشکیل شده است. این بخش با تکیه بر رای ملت که در نبود گذیدارهای موجه دیگر به دست آمده، ادعای مشروعیت می کنند و خود را شایسته تکیه زدن بر کرسی قدرت می دانند. اما رئیس جمهور می داند که قدرت اجرائی او بدون سپاه، بسیار محدود است. در هر حال از مدت ها پیش، ستاد نیروهای مسلح و سپاه بخش بزرگی از مسئولیت رئیس جمهور که اداره سیاست خارجی کشور باشد، را در دستان خود متمرکز کرده است. رئیس جمهور همچنین می داند که به عنوان یکی از سرسپردگان نظام اسلامی در نزدیک به چهل سال گذشته، "محبوبیت و رای" او تنها در رقابت در برابر افراد بسیار فاسدتر و بدنام تر از شخص خودش، به دست آمده. با این وجود، رئیس جمهور به عنوان تنها منتخب ملت در رژیم اسلامی، وزنه ایی در محاسبات آینده به حساب می آید که باید روی آن حساب کرد. همچنین ویژگی عملگرای او که توانسته در بسیار از موارد، سریع تر از بسیاری خود را با شرایط تطبیق کند، برای سپاه بعنوان بلندگو مفید می باشد. می توان گفت که سپاه و نهاد ریاست جمهوری در این برهه متحد یکدیگر هستند. شاید بهمین جهت باشد که رئیس سپاه از روابط خوب با حکومت یاد می کند. در این رابطه، بازهم بنظر می رسد که نقش محمد خاتمی بعنوان یگانه فرد در نظام اسلامی که بعنوان مفسد مالی شهرت ندارد، رو به پر رنگ شدن است. به احتمال زیاد، سپاه از وجود او برای آشکار کردن و اعلان دگرگونی اساسی هم در ایران و هم در خارج، استفاده خواهد کرد.
اما میان مدعیان قدرت، اینبار از همه مهمتر، نقش ملت ایران خواهد بود. ملت ایران در چند مورد تاریخ ساز، بخت خود را برای در دست گرفتن قدرت حکومتی از دست داد. اینبار با در نظر گرفتن سطح بالای فرهنگی و سیاسی ملت و با پشتوانه ی نزدیک به چهل سال تجربه در مبارزه با حکومت ضد بشری و ضد ایرانی نظام اسلامی و رویاروئی با قدرت های خارجی، مشگل بتواند از مسیر صحیح که همانا برقراری اراده ملی باشد، منحرف گردد. بازهم از یاد نباید برد که در کم تر از هفتاد سال در سده نوزدهم (1813 تا 1881) بخش بسیار بزرگی از ایران وسیله ی امپراتوری های روسیه و انگلستان از ایران جدا شد. چنین تحقیری و سپس تلاش بزرگ ملت در نهضت مشروطه و پس از آن، حکومت خودکامه همراه با تلاش در راه مدرن سازی ایران و سپس نظام اسلامی، راه آزمایش نشده دیگری بجز در دست گیری حکومت وسیله ی ملت، باقی نمانده است. بیش از این ملت دیگر تحقیر را نخواهد پذیرفت. تصور اینکه این بار دیکتاتوری سرنیزه توان حکومت استواری در ایران داشته باشد، تصوریست بیهوده. افزون بر سطح بالای فرهنگی و سیاسی ملت که اجازه خودکامگی نمی دهد، باید به گستردگی و ژرفایی مسایل ایران اشاره کرد، که پنجه درانداختن با آن و امید پیروزی داشتن، تنها با مشارکت کامل ملت امکان پذیر خواهد بود. وضعیت بسیار وخیم اقتصادی که نتیجه سال ها فساد بیش از اندازه (80%) و ندانم کاری (20%)، تورم و رکود توامان را سبب گردیده که بخش بزرگی از ظرفیت تولیدی و همزمان ورشکستگی همه ی بانک ها و سازمان های مالی (همگی براثر فساد)، را ببار آورده که بر شدت و تلخی آن افزوده است. نارضایتی و فشار اقتصادی و مالی، بر انگیزه سیاسی موجود افزوده، که خیزش شدید ملت بر علیه وضع موجود را بسیار جدی و فوری کرده است. هر لحظه انفجار ملت به ویژه با فاش شدن دزدی ها و جاسوسی های بیش تر در کانون نظام، قابل انتظار است.
همین وضعیت و حتا شاید بیش تر در سیاست خارجی برقرار است که حل آن مسایل نیاز به پشتیبانی و مشارکت مستقیم ملت دارد. تمیز منافع ملی و همزمان برآورد واقع بینانه از قدرت نسبی هر واحد سیاسی در جهان، پیش شرط های سیاست خارجی موفق می باشند. بدون آمادگی ملت برای اهدای خون و زر در راه هدف های خارجی که تنها و تنها در هنگام اعتماد کامل ملت به کانون تمیم گیری قابل دسترسی است، سیاست خارجی سرگردان و نا موفق است. با محو کامل اعتماد ملت به نظام، یافتن داوطلب و منابع مالی برای اجرای سیاست خارجی، هر روزه مشگل تر می گردد. به ویژه که برای ملت ثابت شده که سیاست های بر گذیده تنها در راه هدف های رژیم اسلامی خلاصه شده. سیاست هایی کنونی در منطقه و جهان دیگر قابل تعقیب نخواهند بود زیرا پشتیبانی داخلی در ایران دیگر وجود ندارد. با امکان واقعی خروج آمریکا در آینده نه چندان دور از برخوردهای منطقه، ایران با چالش های نوینی مواجه خواهد شد که نیاز به درک واقعی منافع ایران دارد. منافع واقعی ملی تنها در درازمدت وسیله ی ملت تعیین خواهد شد نه وسیله ی هیئت حاکمه، چه در رخت شخصی و چه نظامی. اقلیم کردستان، عراق، سوریه، رابطه با ترکیه، وضعیت خلیج فارس و رابطه با اعراب منطقه، وضعیت افغانستان و رابطه با پاکستان، هندوستان و قدرت های جهانی آمریکا، روسیه، چین و هندوستان و از همه بالاتر آینده نسل جوان، بسیار مهم تر ازآن است که تنها بر دوش نظامیان و یا چند بازیگر سیاسی آبرو باخته انداخته شود. دخالت مستقیم ملت و اعمال اراده آن، تنها راه باقی مانده نجات است.
دو تهدید واقعی بر ایران، از فوریت ویژه برخوردار است: قیام عمومی و درگیری نظامی در خارج. قیام عمومی و سقوط نظام اسلامی در مسابقه سرعت با یکدیگر درگیر هستند. انتظار ملت و جهان براین است که نظام اسلامی پیش از انفجار ملی و درگیری داخلی که ایران و منطقه را پیش از پیش بی ثبات می کند، سقوط کند. نیروهای بازدارنده نظام مانند سپاه و ارتش نه خواست و نه توان جلوگیری از این واقعه حذر ناپذیر را ندارند. فوریت این واقعه بخاطر مسایل گوناگون و پیچیده ایست که در برابر ایران در منطقه وجود دارد. این دگرگونی اگر بفوریت، آرامش و با انظباط انجام نگیرد، ایران موقعیت بشدت کاسته شده خود را برای تاثیر گذاری در تحولات آینده و مرزهای در حال ترسیم به طور کامل از دست خواهد داد. به ویژه در مورد مساله ی ایرانی تباران کرد چه در عراق و چه در سوریه و ترکیه و امکان برخورد نظامی. امر دیگری که بر فوریت مساله می افزاید، تلون شخصیت رئیس جمهور آمریکا است. چون او ثابت کرده که از نظر سیاسی غیر قابل پیش بینی است و بسیاری از تصمیمات او بر مبنای احساس شخصی گرفته می شود و همزمان در موارد بسیار، ناخوشنودی خود از ایران را پنهان نکرده، پیش از اینکه او دست به اقدامی ایران ویران کننده زند، نظام اسلامی باید سقوط کرده و سیاست های جدید ایران به طور آشکار اعلان گردند. خطر دوم، درگیری در خارج از مرزها و کشاندن ایران به جنگ می باشد. مناطق برخورد و بهانه ی برخورد بسیار متعدد می باشند: از آمریکا و اسرائیل گرفته تا عربستان و پاکستان و از همه مهم تر و حساس تر اقلیم کردستان و در هریک هزاران بهانه ی آشکار و ناپیدا.
منافع ایران و غرب در منطقه فراوان هستند: مبارزه برعلیه داعش، طالبان، جلوگیری از تجزینه به ویژه در افغانستنان و عربستان و به طور کلی ثبات در منطقه. هزمان باید از وخیم شدن اوضاع بیش از آنچه که هست پیش گیری کرد. مقدار زیادی از این مسایل، با دگرگونی آشکار در حکومت ایران قابل پیش گیریست. اما نباید مسابقه زمان را فراموش کرد.
---------------------------------
۱ - برخلاف تازه ترین نظر رئیس جمهور، سپاه در قلب ملت جای ندارد. رئیس جمهور جای سپاه و ارتش را عوضی گرفته.
۲ - واحدهای سیاسی زیر از تجزیه ی ایران در این سال ها شکل گرفته اند:
در منطقه قفقاذ:
جمهوري آذربايجان (اران) جمهوري ارمنستان جمهوري گرجستان سرزمينهاي ضميمه شده به خاك فدراسيون روسيه : داغستان، اوستي شمالي، چچن ستان، اينگوش ستان، قاباردين - بالخارستان، كراچاي - چركسستان و اوديغه در منطقهي خوارزم و فرارود : جمهوري تركمنستان جمهوري ازبكستان جمهوري تاجيكستان بخشهاي ضميمه شده به جمهوريهاي قزاقستان و قرقيزستان سوم_ افغانستان چهارم_ بخشهايي از مكران و بلوچستان كه ضميمهي خاك جمهوري پاكستان شده است و...
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: