ناصر فکوهی در نشست "نظریه چیست؟" درباره آینده هنر تأکید کرد: آینده هنر به نوعی یعنی دموکراتیزه شده هنر، یعنی گسترش هنر تا بی نهایت، یعنی آزادی هنر از بازار اما آن چیزی که در حال اتفاق افتادن است نابودی هنر به تبعیت از سلیقه بازار است.
به گزارش خبرنگار مهر، دهمین نشست علمی "نظریه چیست" با موضوع انسانشناسی هنر پنجشنبه ساعت 19:30 در تالار استاد امیرخانی خانه هنرمندان برگزار شد. در این نشست ناصر فکوهی به تبیین برخی از نظریات انسانشناسی هنر پرداخت.
نظریه چیست؟
در مقدمه این نشست ناصر فکوهی به مرور مفهوم نظریه، هنر، انسانشناسی و انسانشناسی هنر پرداخت. وی در این جلسه با تاکید بر این مطلب که با موقعیتی که زبان فارسی دارد تبیین بعضی واژگان همچون نظریه امکانپذیر نیست، به بررسی این واژه به مفهوم تئوری پرداخت و گفت: تئوری به معنای تامل و اندیشیدن، مجموعه ای از ساز و کار های نظری است که به ما امکان می دهد که یک پدیده خاص را درک کرده و در یک محدوده مشخص در مورد آن نظر دهیم. در اصل تئوری، یک سیستم یا یک مجموعه ذهنی است که لزوما ارتباطی با سیستم های مادی، تجربی و حسی ندارد. نظزیه ساز و کاری ذهنی است که در مقطع مشخصی در هنر عمل می کند، به درک آن کمک کرده ولی لزوما در زمان ادامه پیدا نمی کند.
فکوهی در تبیین مفهوم انسانشناسی هنر اذعان کرد: مفهوم هنر در زیباییشناسی و جامعهشناسی بسیار دقیقتر است تا در انسانشناسی چراکه انسانشناسی در پارادایم های چهارتایی خود حرکت می کند. انسانشناسی علم شناخت انسان است به صورت توامان در چهار شاخه: شاخه زیستی، یعنی انسان به عنوان موجود بیولوژیک، شاخه تاریخی یعنی انسان به عنوان یک میراث تاریخی، شاخه زبانی یعنی انسان به عنوان یک موجودیت یا یک تخیل زبانشناختی و بالاخره در شاخه فرهنگ یعنی انسان به عنوان یک موجودیت اکتسابی و انتصابی در سطح سیستم مهارتها و قابلیت ها.
وی افزود: در این پارادایم 4 گانه هرگز نمی شود هیچ پدیده ای را در یک بعد بررسی کرد از جمله پدیده هنر. از دیدگاه انسانشناختی هنر می تواند همانقدر بیولوژیک باشد که زبانشناختی باشد یا تاریخی و یا فرهنگی باشد. به عنوان مثال انسان شناسان بیولوژیک در بی آن هستند که رفتاری که امروزه ما هنر می دانیم تا چه حد پایه های بیولوژیکی و یا تا چه حد پایه های اکتسابی یعنی ابداع شده در داخل سیستم فرهنگی دارد. نکته ای که این نظریات را تقویت می کند آن است که رفتارهایی که تا پیش از این از نظر انسان شناسان رفتاری فرهنگی قلمداد می شد اکنون پایه بیولوژیکی دارد و هنر نیز از این پدیده مستثنی نیست. در تبارشناسی هنر، سه واژه است که ما را به مفهوم هنر نزدیک می کند. واژگان اروس (آرت به مفهوم امروزی)، تخنه (تکنیک)، استسیس (ریشه واژه استتیک به معنای زیبایی شناسی).
این تئوریسین همچنین خاطرنشان کرد: رابطه این واژگان گویای نظریه ای است که انسانشناسی نسبت به هنر دارد و ابهامی که بین این معانی وجود دارد از یونان باستان و نظریات افلاطون و ارسطو گرفته تا به امروز که به نظریه پردازان مهم امروز مانند پانوفسکی می رسیم، محل مناقشه است. اینکه هنر مهارت است یا زیبایی. این مناقشه به سطح زبانی نیز کشیده شده است. آنجا که می گوییم هنر جنگیدن و هنر نقاشی. از نظر انسانشناسی هر سه مفهوم از لحاظ نظری قابل دفاع است و با پارادایم های چهارگانه قابل استدلال است. از لحاظ نظری این مساله حس و زیبایی را به هم مربوط می کند. از دیدگاه انسانشناسی سیستم حسی انسان را بوجود می آورد.این تئوری در انسانشناسی شاخه های متعددی را بوجود آورده است. انسانشناسی عواطف، انسانشناسی حس ها و انسانشناسی بدن. در انسانشناسی بدن انسان وجود ندارد جز از خلال بدن خود. سیستم های دیگری که انسان ایجاد می کند صرفا بین یک بدن و بدن های دیگر است و بدن های دیگر صرفا جنبه تخیلی دارد. هر بدنی خودش را از طریق یک سیستم واقعی و حسی و بدن دیگری را از طریق سیستم خیالی یا بازنمایی تعریف می کند. بنابراین وقتی یک نقاش تابلویی را می آفریند و یا یک فیلمساز یک فیلم می سازد در واقع خودش را به دیگری تبدیل می کند و از آن لحظه اثر هنری تبدیل می شود به یک دیگری. در واقع هنرمند در درون خود، خود را به تخیل درآورده و با ابزارهایی، خودِ جدید را از خودِ مولف جدا کرده است. بسیاری از پست مدرن ها و دریدا به این مباحث پرداخته اند. یعنی استقلال اثر هنری از هنرمند و اینکه اثر پس از خلق دیگر به هنرمند تعلق ندارد چراکه به یک دیگری تبدیل میشود که انسان های مختلف آن را در درون خود به صورت های متفاوت بازسازی می کنند.
وی ادامه داد: همین دلیل است که موجب میشود یک نفر از یک اثر هنری لذت ببرد و برای نفر دیگری نفرت انگیز باشد. این همان قضاوت هنری است که بوردیو از آن سخن گفته است. در تئوری جامعه شناسی بوردیو علت این مسئله تیپی از داوری شخصی است که از داوری اجتماعی الگو گرفته است. در نظریه بوردیو، افراد بواسطه قرار گرفتن یک تیپ اثر هنری مورد سلیقه یک طبقه یا گروه به آن نزدیک یا از آن دوری می جویند که این مسئله منجر به اشرافی گری هنر یا مدپرستی می شود.
در سیستم معاصر، بازار هنر می تواند کاملا داوری هنر را دستکاری کند و بر آن اثر بگذارد
فکوهی تاکید کرد: بوردیو مخالف چیزی به نام ذات هنری است. از نظر بوردیو ذات هنر بوسیله سیستم اجتماعی ایجاد می شود که نمونه های بسیاری در تاریخ هنر و نیز در هنرهای جدید شواهد مورد نظر بوردیو است. مثلا در تاریخ هنر آثاری است که در گذشته گالری ها نام هنر بر آن نمی گذاشتند اما اکنون جز گرانقیمت ترین و با ارزش ترین آثار هنری تلقی میشوند. در سیستم معاصر بازار هنر می تواند کاملا داوری هنر را دستکاری کند و بر آن اثر بگذارد. نقدی که بر بوردیو وارد است آن است که در این تئوری نمی توان رابطه هنر با مفهوم حس را تبیین کرد اما بسیاری این تئوری را نمی پذیرند چرا که سیستم حسی در فرآیندی هنری وارد می شود. یعنی هنر همیشه حاصل داوری اجتماعی نسبت به پدیده ها نیست بلکه می تواند حاصل سیستم حسی باشد.
این مدرس و پژوهشگر افزود: در یک معنای بیولوژیک، چیزی زیباست که ما را به سمت سیستم های انبساطی ببرد یعنی مشاهده یا شنیدن یک اثر هنری سیستم حسی (ماهیچه ای- عصبی) را منبسط کند. در این جاست که در سطح زبانی مثلا یک موسیقی آرامش بخش یا خاطره انگیز تعریف می شود. در این جا تاثیر موسیقی روی سیستم عصبی به امری زبانشناختی تبدیل شده است. اگر حتی هنر هیچ حسی را تحریک نکند یعنی جایی که حس و استتیک از هم جدا می شوند باز این مساله با تئوری داوری فردی بوردیو قابل تبیین است. یعنی اثر هنری استناد به هنر بودنش را از پیرامون می گیرد نه از خودش و در حقیقت مفهوم هنر به آن منتسب می شود.
بین فرهنگ ها تعریف جهان شمولی از هنر نداریم
وی در بخش دیگری از این نشست گفت: نسل اول و دوم انسان شناسان هنر تفاوت هنر متعالی و بدوی را زیر سوال می برند. در عین حال در طبقه بندی علمی و رویکرد موزه نگارانه ی خود در درک هنر، هنر نه در مفهوم فرآیند بلکه در مفهوم شیء است. از نظر آنان هنر شکلِ شی ای شدن بازنماییِ یک ذهن است و هر اندازه این ذهن پیشرفته تر باشد شی ای که از آن بیرون می آید دارای اعتبار بیشتری است. در این نظریات، هنر، مادیت یافتن مطلق است. هنر غایت هنر است به فرآیند تولید هنر. این بحث نیز سال ها مورد مناقشه است که آیا هنر غایت هنر است یا هنر در یک فرآیند اتفاق میافتد. از این لحاظ در بین فرهنگ ها تعریف جهان شمولی از هنر نداریم. در دوره های اخیر یعنی پست مدرنیسم هنر در نتیجه اش تعریف می شود. اما در تفکر متفاوتی (مثلا هنر قبیله ای یا در نظر فوتوریست ها) هنر در فرآیند تعریف میشود نه در شیء. هنر در تئوری شی ای شدگی، یعنی هنر به مثابه غایت خود یعنی شیء و قرار گرفتن هنر در مفهوم حفظ که از طریق جهانشمولیت صنعتی اروپایی به کل جهان تسری پیدا می کند، هنر را تبدیل می کند به شیء قابل تملک و شیء با ارزش مادی. بنابراین هنر را وارد چرخه و سیستم روابط مبادله می کند.
وی گفت: از این دیدگاه وارد چشم انداز جدیدی می شویم و آن اینکه هنر می تواند به عنوان حاصل بازار هنر تعریف شود. بنابر این ما دیگر در تئوری هایی نیستیم که هنر را لزوما در تعریف حس می دانند و با در تعریف امر زیبا و یا آن را حاصل فرایند می دانند. بلکه وارد سیستمی می شویم که این سیستم هر تیپی از هنر را تبدیل می کند به امری که از لحاظ سیستم اجتماعی به یک شیء قابل مالکیت و قابل مبادله تبدیل شده است و از این نظر نه تنها هنر را بوجود می آورد بلکه هنر، هنرمند و تصور آن را نیز دستکاری می کند.
فکوهی در ادامه بحث اینطور نتیجهگیری کرد که آنچه ما اکنون به عنوان حرکت عمومی انسانشناسی هنر در دنیا داریم هنوز هنر را به عنوان هنر دیگری تعریف میکنیم و هنوز در آن، رویکرد های موزه نگاری، بسیار قدرتمند است. هر چند ممکن است با مقاومت های زیادی مواجه شود. مثلا آنجا که ما به بهانه بومی سازی لباس محلی و سنتی اقوام مختلف را به موزه ها برده و بر تن آن ها لباس رایج را می پوشانیم. در کنار این حرکت امروزه لازم است دیدگاه جدیدی نسبت به هنر داشته باشیم و هنر را در واقعیت امروز آن یعنی در سیستم عمومی چرخش شناختها و مبادله شناخت ها و دستکاری شناختها که محوریت قدرت است بتوانیم تعریف کنیم و بتوانیم با آن رابطه برقرار کنیم. این رابطه می تواند در چارچوب "ناهنر" تعریف شود. آینده هنر در نابودی هنر است. در دموکراتیزه شدن مفهوم هنرمند و در بازگشت به سیستم حسی است و آیا چنین چیزی در دنیای امروزی ممکن است؟ پاسخ این است که هم بله و هم نه. چرا نه، زیرا دنیای امروز بر اساس سیستم های بازار سرمایه داری متاخر اداره می شود که در آن هنرها، عواطف، احساسات و حتی روابط بین آدم ها، تبدیل به کالا می شود و همه چیز بر اساس ارزش سود استخراجی از آن تعریف می شود.
به نظر فکوهی ادامه این جریان یعنی نابودی هنر به شکل مطلق، آینده هنر به نوعی یعنی دموکراتیزه شده هنر، یعنی گسترش هنر تا بی نهایت، یعنی آزادی هنر از بازار و آزادی هنر از سیستم های قدرت به طور کلی.
آزادی هنر در گرو آزادی تخیل است
این مدرس انسانشناسی در پایان یادآور شد: اما آن چیزی که در حال اتفاق افتادن است نابودی هنر به تبعیت از سلیقه بازار است و خاصه گران کردن هنر و کنش هنری است. یعنی افزایش هزینه اجتماعی هنر و صرفا از طریق ورود آن در سیستم های مالکیت و مبادله است که می تواند باقی بماند. بنابراین ملزم به تبعیت از سیستم ها و چرخه های مالکیت هنری و بازار هنر است و به این ترتیب به طور کلی از سیستم حسی جدا شده و نتیجه آن کنترل سیستم حسی و نهایتا کنترل بدن است و آن اینکه چه کسی بدن انسان ها و سیستم حسی را کنترل می کند. پس آزادی هنر در گرو آزادی تخیل است. آزادی بدن (بدن مادی و بدن ذهنی) می تواند برای هنر آینده ای آزادی بخش و خلاق باشد و عکس آن نیز می تواند برای همیشه هنر را نابود کند.