ترامپ و نظام اسلامی
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
[16 Apr 2017]
[ فرهاد یزدی ]
پانزدهم آوریل 2017
چند روز گذشته پر تنش در پهنه ی جهانی، اگر نتوانسته هنوز استراتژی سیاست خارجی جدید آمریکا را روشن کند، یک موضوع مهم را آشکار کرده است: استفاده از قدرت سخت تا مقدار زیادی نقش نخست را بازی می کند. اگر دوران اوباما را دوران تلاش برای موفقیت دیپلماسی همراه با سیاست خارجی محتاطانه در نظر بگیریم، دوران کنونی را می توان دوران استفاده از نیروی سخت و سپس بدنبال آن استفاده از دیپلماسی خلاصه کرد. دلیلی نداریم که مطمئن باشیم افزایش خطر پذیری، به طور حتم همراه با محاسبه دقیق هزینه در برابر منافع احتمالی، انجام پذیرفته باشد. حکومت کنونی آمریکا براین اعتقاد است که با نمایش قدرت سخت (1) احترام به منافع آمریکا افزایش یافته و (2) رهبری جهان که تا مقدار زیادی رو به تزلزل گذارده بود، جبران خواهد شد. از این رو هدف های سیاسی و نظامی آمریکا ساده تر انجام پذیر خواهند شد و همزمان قوانین تثبیت شده جهانی که نقش آمریکا در برقراری و اجرای آن مهم تر از بقیه بوده است، بیش از بیش مراعات شده و از تنش در جهان کاسته خواهد شد.
البته پی گیری این سیاست که مداخله بیش تر آمریکا در جهان را ایجاب خواهد کرد و بهمراه آن هزینه ی مالی برای اجرای آن را افزایش خواهد داد، در تناقض با سیاست های تبلیغ شده در دوران مبارزات انتخاباتی ترامپ می باشد. او که با شعار "اولویت با آمریکا" پا به صحنه گذارد، چنین الغا می کرد که تلاش در راه اصلاح وضعیت اجتماعی و اقتصادی آمریکا، بر مسئولیت و حتا منافع در خارج از کشور برتری دارد. کم اهمیت دادن به چین، ناتو و نزدیک شدن با روسیه برخلاف نظر متحدین و همچنین کم کردن از دخالت در سوریه و عراق، علائمی بودند که داده می شد. شاید هم در دوماه نخست هنوز براین باور بود. اما خودبزرگ بینی او به ویژه در سیاست داخلی، نتیجه دلخواه را بباد نیاورد و از میزان محبوبیت روزهای نخست او که پائین بود، حتا پائین تر رفت. یک راه نجات برای افزایش محبوبیت، بحران در سیاست خارجیست. در دوران بحران خارجی، به طور خودکار محبوبیت رژیم ها در کوتاه مدت بالا می روند. اما نمی توان تمام اقدامات چند روز گذشته را بگردن رئیس جمهور آمریکا انداخت، مانند ادامه آزمایش موشکی کره شمالی و استفاده از گاز سمی در سوریه. با نظری به مشاورین و به ویژه افراد مسئول در امنیت ملی آمریکا، مقداری خویشتن داری در رویاروئی با آمریکا در این برهه مورد نیاز است. اگر آمریکا در برنامه های کشور سازی و یا دولت سازی شکست خورده است، این دلیل نمی شود که قدرت مخرب آن کشور را از یاد ببریم. از ویتنام و آسیای جنوب شرقی گرفته تا منطقه خاورمیانه و نقاطی در آفریقا این قدرت مخرب تجربه شده است. کره شمالی و پس از آن استفاده از گاز سمی (هرکس که مسئول آن می باشد) در سوریه، این فرصت را به ترامپ داد که دست به قدرت نمائی زند. بکار گیری بمب بزرگ غیر هسته ای در افغانستان اخطاری بود به همه و از آن میان کره شمالی، چین ، روسیه و ایران که نه تنها امکان نابودی تمامی پایگاه ها، بلکه عزم آن نیز در دوران جدید وجود دارد.
هنوز خیلی زود است که بتوان نسبت به ادامه استفاده از قدرت سخت مطمئن شد، تا چه رسد به تعیین و نتیجه گیری در مورد استراتژی جدید آمریکا، حتا اگر تدوین شده باشد. نمی توان از نتیجه آن برآوردی کرد و یا امکان موفقیت آن را ارزیابی نمود. اما در هر حال تاکنون این مطلب روشن شده است که خطر جنگ و درگیری نظامی براثر اشتباه محاسبه و یا تصادفی، افزایش شدید یافته است. این تحول به ویژه برای ایران در این برهه بسیار مهم است. درست در این دوران که خطر دشمن به طور مستقیم ایران را نشانه گرفته، در آن کشور حکومت توانا و منطقی وجود ندارد که از برخورد که به سود ایران نیست، جلوگیری نماید. حکومت ایران توانا نیست زیرا نمی تواند از پس مسایل حتا ساده نیز برآید و تنها به تهدیدهای توخالی داخلی و خارجی دست می زند. منطقی نیز نیست، زیرا اگر بود ایران به چنین سرنوشتی امروز محتوم نبوده است. ایران مانورهای کودکانه در برابر ناوگان آمریکا در خلیج فارس، تهدید عربستان و یا برعکس تهدید ایران وسیله ی عربستان و یا درگیری در عراق و سوریه باید با دوراندیشی بسیار برآورد گردد، تا درگیری نظامی ناخواسته، حتا در حد محدود انجام نگیرد. البته پس از تغییراتی که در سپاه پاسداران، ستاد کل و نیروی بسیج از چندی پیش انجام گرفت، که بنظر می رسد منجر به خروج کامل آخوندهای امنیتی از آن نهاد شده است، علائم امیدوار کننده بچشم می خورد. انضباط که لازمه هر نیروی مسلح است تا مقدار زیاد، دستکم در ظاهر بچشم می خورد. دیگر سرداران سپاه به نوبت به سخنرانی دست نزده و دشمن را هر روز قیمه قیمه نمی کنند و یا آخوند فرمانده قرارگاه بخود اجازه نمی دهد که خوزستان را با سوریه معاوضه نماید. اکنون سپاه مانند ارتش رفتار می کند، نه گروهی خودسر. سکوت کامل سپاه در این دوران پدیده میمونی است. در آخرین سخنانی که فرمانده سپاه و همچنین بسیج ایراد کردند به عدم مداخله خود در انتخابات تاکید کرده و عزم خود را برای برخورد "قاطع" با خاطیان بیان کردند.
چنین سخنانی که تائید ضمنی "مهندسی" یا مداخله سپاه در انتخابات پیشین را می کند، فاش کننده این واقعیت است که بهر دلیلی، یا بخاطر ضعف شدید موقعیت رهبر نظام و یا درس هایی که از انتخابات سال 88 گرفته شد که برای سپاه بجز نفرت چیز دیگری همراه نیاورد، سپاه آمادگی ادامه نقش عمله ظلم برای رژیم را دیگر ندارد. همچنین شاید سپاه به این نتیجه رسیده است که سیاست های ماجراجویانه نظام در منطقه، آن نهاد را پای جنگ ناخواسته که حاصل آن نابودی آن نهاد خواهد بود، می برد. به احتمال، سکوت فرماندهان سپاه که با برقراری انضباط غیر متدوال انجام گرفته است، در همین راه باشد. بنظر می رسد که اینبار باید موضع سپاه در مورد انتخابات را جدی فرض کرد. احمدی نژاد با بی پروایی ذاتی خود، از این جبهه گیری سپاه استفاده کرده و با متهم کردن رهبر نظام به "سلطنت" و برخلاف نظر صریح او، شرکت خود در انتخابات را تائید کرده است. احمدی نژاد درک کرده که واقعه اواخر سال 1391 که وسیله ی فرزند رهبر (و به احتمال زیاد با حضور فرمانده سپاه) ربوده شد و اولتیماتوم خاموشی گزیدن بر او صادر گشت، قابل تکرار نیست. جهت گیری احمدی نژاد با هجوم شدید مخالفان که نیروی مقابله با او را در خود را نمی بینند روبرو نشد. او همچنین با هوشیاری درک می کند که با حمله به رهبر نظام (1) نه تنها برمحبوبیت خود می افزاید، (2) بلکه دشمنان خود که تمامی نظام باشند، را به موضع پدافندی می راند.
البته ملت ایران، جنایات و خیانت هایی که احمدی نژاد برعلیه منافع ملی ایران کرد را از یاد نبرده اند. اما اگر "میزان رای ملت" باشد که سپاه آن را تائید کرده، بالاترین محبوبیت با نشانه گرفتن سر نظام بدست می آید و احمدی نژاد در این موضع گیری از دیگران پیش تر است. دو کاندید مطرح نظام، هردو آخوند و هردو برخاسته از بطن این نظام، از کثیف ترین دستگاه ها یعنی امنیتی و قضائی رژیم که بهم پیوسته می باشند، رشد کرده اند، نه خواست و نه توان آشکار کردن نا امیدی خود نسبت به ادامه زندگی رژیم را ندارند. در غیر آن صورت، چون مشروعیت انان با مشروعیت رژیم بهم گره خورده است، هردو به خودی خود عدم مشروعیت خود را آشکار می کنند. اما بهر صورت آنان نیز زیر فشار ملت و همزمان با حملات تند احمدی نژاد، مجبور به گرفتن مواضعی بالاتر از آنچه در منافع و سابقه آنان است خواهند شد. هدف دوم احمدی نژاد، با تکیه و اشاره بر مدارکی که در واقع دار است و یا حتا دارا نیست (که امکان حدس نخست بیش تر است)، آنان را از حمله بازداشته و به موضع پدافندی خواهند راند. به احتمال آنان با توسل به شورای نگهبان در صدد رد صلاحیت فردی خواهند بود که رهبر نظام با "بصیرت" اعلان کرد که مواضع احمدی نژاد در مقایسه با یار و همرزم قدیمی رفسنجانی، نزدیک تر به اوست. اگر احمدی نژاد رد صلاحیت شود، این امر "به حکم حکومتی" یا فرمان ولی فقیه تفسیر خواهد شد که هزینه ی زیادی برای رهبری که دیگر چیز زیادی برای هزینه کردن ندارد، همراه خواهد آورد. حال اگر اجازه داده شود که او و یا شبحش در انتخابات شرکت کنند، امکان همه نوع حادثه می رود. دوران انتخابات ایران، ثابت شده که دوران ایجاد موج است به ویژه اگر ملت (1) نسبت به امنیت خارجی احساس آرامش بیش تر کند و (2) از عدم دخالت نیروهای مسلح اطمینان داشته باشد.
احمدی نژاد بحران آفرین است و ادامه شرکت او در انتخابات می تواند بحران مشروعیت نظام را به سطح بالاتری، حتا تا اندازه براندازی بالا برد. او با حمله مستقیم به رهبر نظام و دو بازوی اصلی او، یعنی نیروهای اطلاعاتی و قضائی و ریختن پته آنان همراه با آشکار کردن رابطه نزدیک فرزند نظام با این بازوها، مشروعیت نظام را بکلی برباد داده و تمام انتخابات گذشته را زیر پرسشی بی سابقه (حتا در مقایسه با سال 88) خواهد برد. گزیدارهای نظام محدود و ناخوشایند هستند: (الف) از میان بردن فیزیکی احمدی نژاد که هزینه ی بسیار سنگینی ببار خواهد آورد، (ب) اجازه ادامه فعالیت او به امید آنکه بتوانند موج در پیش رو را تا حدی مهار کنند. این قماریست بسیار خطرناک. (پ) بهم ریختن شرط شماره (1) در بالا، یعنی ایجاد بحران خارجی حتا تا پای درگیری نظامی که مسئولیت آن بیش تر از قدرت های خارجی بر دوش نظام اسلامی خواهد بود. این هم قمار بسیار خطرناکی هم برای ایران و هم برای سپاه خواهد بود. به طور مسلم ارتش در درگیری خارجی که به یکپارچگی سرزمینی ایران خاتمه دهد، وارد نخواهد شد. شاید بخشی و آنهم بخش کوچک سپاه آمادگی اجرای چنین نقشی را داشته باشد. اما باید توجه کرد که اگر نظام قصد داشته باشد به چنین قماری دست زند، با احتمال بسیار، با شورش نظامی قبل از اجرا روبرو خواهد شد. (ت) تنها گذیدار موجود در نظام که می تواند جلوی موج توفنده آتی را تا اندازه ای مهار کرده و این فرصت را در اختیار قرار دهد که گزینش رژیم جدید، با مسالمت و در چارچوب موجود، (البته) بدون رهبر، انجام گیرد ورود سخن گویان جنبش سبز در انتخابات خواهد بود. این امر به خودی خود به معنای پایان ولایت فقیه می باشد. (ج) در نهایت نقشی که نیروهای مسلح مجبور به بازی خواهند بود، یعنی جلوگیری از ایجاد خلاء قدرت که خواهی نخواهی در تمام گذیدارهای اشاره شده پیش خواهد آمد، ورود نیروهای مسلح ایران با تعهد به همه پرسی حداکثر در شش ماه، در صحنه سیاسی ایران می باشد. یکبار برای همیشه باید درک کرد که نظام اسلامی مرده و راه نجاتی در پیش ندارد.
------------------------------------------
۱ - روسیه و چین به دنبال برخورد نظامی با آمریکا نیستند. اگر برخورد نظامی میان آنان درگیرد حتا در اروپا که امکان آن بسیار ضعیف است، منجر به جنگ های ناحیه ای و یا نیابتی با جنگ افزار غیر هسته ای محدود خواهد شد. همچنین به کره شمالی و چین به عنوان متحد نزدیک آن رژیم که پایگاه های زیرزمینی قابل دسترسی هستند که ارزش بازداری جنگ افزار هسته ای را کاهش می دهد.
۲ - ترامپ حکومت های کره شمالی، ایران و سوریه را سرچشمه مسایل جهان می داند
۳ - پائین رفتن توان رهبر، سپاه، رئیس جمهور و دیگر نهادهای نظام اسلامی، بخودی خود به معنای افزایش قدرت سخنگویان جنبش سبز می باشد.
مطلبهای دیگر از همین نویسنده در سایت آیندهنگری: