Iranian Futurist 
Iranian Futurist
Ayandeh-Negar
Welcome To Future

Tomorow is built today
در باره ما
تماس با ما
خبرهای علمی
احزاب مدرن
هنر و ادبیات
ستون آزاد
محیط زیست
حقوق بشر
اخبار روز
صفحه‌ی نخست
آرشیو
اندیشمندان آینده‌نگر
تاریخ از دیدگاه نو
انسان گلوبال
دموکراسی دیجیتال
دانش نو
اقتصاد فراصنعتی
آینده‌نگری و سیاست
تکنولوژی
از سایت‌های دیگر


اسطوره ورابطه ی آن با فرهنگ

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:
Twitter Google Yahoo Delicious بالاترین دنباله

[01 Apr 2016]   [ ج. همکار]


نه هرگز ششصد ساله مردی در جهان بوده است
نه رویین تنی ونه سیمرغی تا کسی را یاری دهد.
اما ارزوی عمر درازو بیمرگی همیشه بوده است
ودر درماندگی امید یاری ازغیب هرگ انسان را
رها نکرده است.
مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار- شاهرخ مسکوب

الف- اسطوره چیست:

چنین بنظر میرسد که برای جوابگوئی به سئوال، پسندیده ترست تا ابتدا با نظرات دیگرانی، که هرکدام بزرگانی نیز بوده و هستند آغاز نمائیم.
مولر معتقد است: «اساطیر مشاهدات و تفکرات باور شده ی اقوام اولیه انسان است. از این راه است که گونه های گوناگون زیستی و تفکری مردم اولیه را آشکار مینماید.» و نتیجه میگیرد:
« اسطیر را باید روایاتی با یک زبان ساده و بچگانه تلقی کرد.»
آندره لالا ند اعتقاد دارد: « اساطیر حکایاتی هستند که ریشه در تفکرات عامیانه ی مردم اولیه دارند. و به این دلیل هیچ مبنای منطقی یا حقیقی ندارند. در آن‌ها عواملی موجود است که بیشتر از آنچه انسانی باشند، نمودار نیروهای طبیعی هستند که بصورت افراد بافت کلی آنرا ایجاد مینمایند. ماجرا های اسطوره ای معنا و مفهومی نمادین و تمثیلی دارند.»
صادق هدایت مینویسد: « در موضوع اعتقادات، بشر برای راهنمائی خودش به عقل اتکا نمیکند، ولی بواسطه میل و احتیاجی که به دانستن علت وجود اشیاء ( آنچه بدور و بر) دارد، به احساسات و نیروی تخیلش پناهنده میشود.»
ویکتور روما ننکو: معتقداست که : «اسطوره ، احیای نا آگاهانه وهنری است از پدیده‌های طبیعی در ارتباط با اشکال گونا گون اجتماعات و حیات انسان در تخیل عامیانه ی مردم.»
وتاکید میکند که :« اسطوره ، شرط لازم، و زمین و بذر اصلی هنر یونان میباشد. تکامل یونان باستان در گرو اسطوره ای کردن طبیعت بود برای پیروزی بر قوای طبیعی و تحت اختیار گرفتن آنان در تخیل انسان یونانی. از این رو گرایش اسطوره ای بجانب طبیعت و شخصیت انسانی دادن به نیروهای طبیعی ضروری بود ه است. زیرا از این راه، انسانی که اجبارا، بد لیل نداشتن اطلاعات لازم، تمامی امور را فقط در تخیل خود مشاهده وحل و فصل میکرده است توانائی مهارکردن آن‌ها را درتخیل خود بدست میاورده است.» و میافزاید: « انسان زمانی میتواند به تخیل مستقل از اسطوره ها دست پیدا کند که تسلط واقعی بر طبیعت را بدست آورده باشد ویا به زبان ساده‌ تر با تکیه برعلوم با پیشرفت در اقتصاد وصنعت به نفوذ ذهنی اسطوره ها پایان بخشد.»
با تدقیق در تعاریف آورده شده در بالا ؛ که اندک نمونه ایست از بسیاران؛ چنین برداشت میتوان کرد که در نظرات ذکر شده، اسطوره و یا بطور کلی اساطیر داستان هائی بی‌پایه و عوامانه ای بیشتر نیستند حال آنکه متاخرین را نگاه دیگری است بآن و نظری دیگرگونه درباره ی آن.
برای رمز گشائی اسطوره ها، نیازمند آنیم که اصولی را از پیش بشناسیم .

1- کیهان شناسی (Cosmology ).

در کیهان شناسی اساطیری خدایان، دیوان، انسانخدایان، انساندیوان و جمله نیروهای ما ورای طبیعی و نماد ها ونمود های آنان به عالمی ماورای کیهان طبیعی و فیزیکی قرار دارند و تابعیتی از قوانین کیهان واقعی و فیزیکی ندارند.
مینو بهشت است و کیهان مینوی کیهانی است نه فیزیکی که کیهانی است، در اندیشه آنهم نه هر اندیشه‌ای، که اندیشه‌ای پالایش یافته از تمامی بدی‌ها، نقصان ها، زشتی ها و تاریکی ها.
کیهان مینوی کیهان دینی نیست. کیهانی است فرا دینی که تنها انسانخدایان در آن راه دارند.

2 – زمان :

زمان اسطوره ای ، زمان تاریخی نیست.
الف- زمان اسطوره ای زمان مینوی است. زمانی است تکرر پذیر. که آغاز می‌شود و به پایان میرسد، لکن دوباره به همان ابتدا ی اولیه باز میگردد وهمان گردش را دوباره آغاز میکند که لاجرم دوباره به همان پایان پیشین میرسد و باز….
ب- زمان مینوی زمانی است که با ماده وجسم رابطه‌ای ندارد، گذشته و آینده ندارد. زمانی است که در آن ارزش‌ها و ظرفیت‌ها نمودار میگردند، ازبین میروند و یا تغییرمیکنند و شکل دیگری میگیرند و یا ناپدید میشوند. زمان مینوی زمانی است نمیرا و جاودان همچنان که خدایان و دیوان.
هنگامیکه انسان به ظرفیتی والا تر یا ادنا تر دست میابد، انسانخدا یا انساندیو میگردد، پای در دایره زمان مینوی میگذارد و میرائی ازهیکله ی مینوئی او بر گرفته می‌شود. لیکن هیبت خاکی او که همچنان در زمان تاریخی بسر میبرد، چونان که هر جسم مادی دیگر، لاجرم میمیرد. زمان مینوی تنها با شعور والای انسانی درک می‌ شود.
پ – زمان تاریخی، زمانی خطی است و موجودیتش بستگی کامل به وجود ماده دارد. تا ماده وجود داشته باشد زمان مادی هم وجود خواهد داشت. لکن با مردن یا از بین رفتن ماده زمان تاریخی هم به ایستا میرسد.

3- تاریخ:

تاریخ تنها در زمان تاریخی و کیهان فیزیکی است که تبیین یافته و سیلان پیدا میکند.
تاریخ به دلیل جریانش در زمان تاریخی، به زمان مینوی، بسبب تکرر و جاودانه بودنش، توجهی نمیتواند داشت. تنها درشناخت گونه‌ای ازهمگنی یا غیر همگونی حلقه ها ی خاصی از زمان مینوی، درطول زمان تاریخی میتوان پی برد و وجود آن‌ها را درک میکند.
برداشت گذشته ای نه چندان دور از تاریخ ، بیان شرح حال یا افسانه ای بوده است از گذشته ی ملت یا قومی، از ابتدای بوجود آمدن آن‌ها و گذشتن از مراحل اسطوره ای، حماسه ای تا رسیدن به دوران تاریخی.
امروزه با نگرش علمی به تاریخ، و پیداشدن مبنای تحقیقی و تفسیری در محتوای رویداد های تاریخی ملل و اقوام، دوران افسانه سرائی تاریخی بپایان رسیده است.

4- انسان.

« انسان اصل موضوع اساطیر است ولی موضوع اصلی آن نیست.»
و این بدان معنی است که:
انسان است که کیهان شناسی اساطیری را بنیان مینهد ونظام آنرا میسازد و ندانسته خود را درآن قرار میدهد و از آن پس به کیهان اساطیری میاندیشد وخودرا در آن مستحیل شده می بیند، لکن از یاد میبرد که خود اصل موضوع آن بوده است.
درکیهان شناسی اساطیری به انسان، باعتبار انسان بودن او، توجه نمیشود بلکه ظرفیت های او و قابلیت‌های درونی او برای والا گرائی یا سقوط، بواسطه دارابودن قابلیت ادنی گرائی او مورد بررسی قرارگرفته و ارزیابی می‌ شود.
در طول زمان، دریافت‌های شخصی هر فرد انسانی از جهان و هستی، سیر تکاملی بسیار آرام و پیوسته ای را طی میکند که میتواند سبب ساز برداشت‌هائی متفاوت از رویدادی واحد، در افراد گوناگون باشد. که هر برداشتی، بسبب یافتن ریشه هایی فراموش شده در مغز فرد موجب دریافتی ویگر از واقعه ی واحد گردد. از این رو به هیچ وجه نمیتوان تاریخ، حماسه و اسطوره و نیز برداشت های فرد از آن ها را با خطی حقیقی یا فرضی از هم جدا کرد. این همگان درهم بافته، در انباره ی اندیشه های هر انسان جای دارند. لکن همواره موضوع اصلی انسان تاریخی، تجارب اجتماعی و تاریخی فرد انسانی در زمان و مکان معین است. بدین سان انسان تاریخی در قالبی که جامعه برایش معین کرده است، محبوس و بریده شده از بیکران کیهان مینوی میماند و از این جهت بدلیل گسسته شدن از کیهان مینوی، از توانائی ها و گستردگی های آن جهان نیز گسسته، ودر محدوده ی فردی خود و خود اجتماعیش باقی میماند.


5- حماسه و اسطوره :

در حماسه، رویاروئی فرد با افراد دیگری از نوع خودش است. درگیری انسانی است پای و سر در خاک، با انسان یا موجود دیگری که اوهم پای و سر در خاک دارد و هردو در تخته بند تن. اندیشه کیهانی قهرمان حماسی به اعتبار خود قهرمان حماسی و وجود او در کیهانی فیزیکی که در آن زندگی و مرگ قهرمان ملحوظ میباشد، جولان می یابد. انسان در حماسه تنها انسان است با توانائی های انسانی که پای و سر هردو را درخاک میرا دارد، وازاین رو در حماسه گفتگو برسر زور بازواست و جنگ افزار، مهارت ها ست در بکار گرفتن ابزار، نه ا ندیشه و تفکر و یا برداشت‌.
قهرمان اسطوره ای چون دیگرقهرمانان انسانی است پای درخاک. قدرتی جسمانی چون دیگر قهرمانان دارد. لکن با خویشکاری در خود نیروئی جسمی- روانی بوجود میاورد که اورا قادر میسازد تا سر به کیهان مینوی بساید و نقشبند آنچه از آن کیهان اهورائی دریافت میدارد گردد. آن را، چون بهتر از آن را نمی یابد، روش زیست خاکیش گرداند و تا پای در جهان خاکی دارد بر آنان پای استوار دارد. که این نه کار هر کس یا هر قهرمانی است و از این رو در جهان اساطیری جاودان میگردد.

6- ادیان.

میدانیم که هر چهار چوبی فضائی را در درون خود بسته نگاه میدارد.
میدانیم که هر جریان درونی بسته که از جریانات آزاد و پویای بیرون ازخود بریده شده باشند، لاجرم می پوسند.
آئین های پرستشی را میتوان به دو گروه مشخص تقسیم نمود.
الف – گروه ادیان ابراهیمی
ب – ادیان غیر ابراهیمی
الف- ادیان ابراهیمی :
و میدانیم در کیهانی که امروز تا اعماق 13.4 ملیارد سال نوریش را دیده‌ایم نه طبقاتی وجود دارد نه افلاکی و نه جائی پنهان برای بهشت که مأمن فرشتگان یا حوریان بهشتی باشد.
آیا درست تر نیست که بگوئیم : « بدرستی و با دلایل علمی بدقت، هنوز نمیدانیم که هستی چگونه بوجود آمده است، فرضیه هائی علمی برای آن داریم، ولی آیا امکان رد شدن تما می فرضیات امروز ما درمورد پیدایش کائناتی که خودمان جزئی از آن هستیم، درآینده نزدیک یا دوری وجود ندارد؟»
آیا عاقلانه ترنیست که به تمامی مردان بزرگی که در گذشته‌ای دور یا نزدیک وجود داشته اند و ما امروز پیامبرشان میدانیم ، بدون آنکه آنان را فرستادگان کسی بدانیم که در آسمان‌ها است، و هم وغمش فقط این است که ما چکار بدی کرده‌ایم تا مارا تنبیه کند، یا عمل نیک مان را پاداشدهد، احترام بگذاریم و گفته‌های درستشان را برای راهبرد جوامعی جهانی بگوش بگیریم و به آنان عمل کنیم ؟
و میدانیم که ادیان همگی چهار چوبه های هستند برای کنترل فرد و جوامع ابتدائی انسان‌ها، که مانند هرچهار چوبه ای درمقابل پویائی تفکرانسان تاب نیاورده و پوسیده اند. معتقد ین هریک از آنان در زمانی که به پوسیدگی ها ی آنان پی بردند، با انشعاب از اصل دین سعی در رفع و رجوع معایب آنان برآمدند؟»
ب- ادیان غیر ابراهیمی .
بودا و کنفسیوس ولائوتسه خود ادعای پیغمبری و فرستادگی از جانب خدانکرده اند وبیشتر با تکیه برجنبه‌های فلسفی، پیروان خود را به درون نگری و درونگرائی و تذ کیه از راه‌ تمرکز، ونیز پی بردن به وجود کیمیائی که دروجود هرانسانی برای صلاح و سلامت زندگی در طول زمان نهفته است، ترغیب مینمایند. از این رو شاید بتوان گفت این گونه آئین ها، بدریافت های مینوی بیشتر دست رسی دارند.


7-اجتماع و جامعه:

الف- اجتماع:
اجتماع به گرد هم آئی گروهی از انسان‌ ها ئی گفته می‌ شود که در یک مورد باهم اشتراک منافع یا اشتراک مساعی داشته باشند.
اعتبار هر اجتماع با تعداد شرکت کنند گان در آن اجتماع سنجیده میگردد.
هر گردهم آئی بیش از دو نفر را میتوان یک اجتماع دانست .
ب- جامعه :
جامعه، پیکره ایست ساخته شده از ظرفیت‌های مفید انسان‌ها. از این رو برخلاف اجتماع به تعداد افراد عضو جامعه بستگی ندارد، بلکه ظرفیت‌های انسان‌ها است که جامعه را میسازد.
هر جامعه واحدی است انسان گونه، که دارای نیازهای ظرفیتی است که باید توانائی افراد انسانی اعضای آن، آنرا پرکنند.
ساختارجامعه بر اساس خدمات دهی و خدمات گیری اعضا آن قرار دارد . مهندسین، برق را تأمین میکنند و مدرسین، آموزش را و پزشکان سلامت را، وهیچ کدام وامدار دیگری نیستند، آنچنان که در بدن انسان ریه اکسیژن را فراهم مینمایند و جهاز هاضمه غذا را و قلب ترابری آن‌ ها را و پوست محافظت اجزا را.
کم و بیش چگونگی تکامل داروینی را در پیدایش انواع موجودات میدانیم.
آیا اگر بپنداریم که موجود تکامل یا فته ی بعد از انسان، جامعه ی انسانی است که همانند فردی از افراد است، و جوامع متعدد درهر ملت را افرادی بدانیم، آیا هر ملت مبدل به جامعه‌ای همگن نخواهد شد که قادراست با دیگر جوامع متعدد جهانی، کشوری انسانی را تشکیل دهد؟ و اگر این چنین بیاندیشیم آیا براه خطا رفته‌ایم ؟ و آیا این نمیتواند آینده ی انسان‌ های فرهیخته ی آینده باشد ؟

8- اساطیر :

میدانیم که اساطیر بافته ئی است از تخیلات انسانی برای دست یافتن به بهترین روشها جهت همزیستی انسان‌ها در مناطق گوناگون تحت شرایط جغرافیائی و اقلیمی هر منطقه.
بطور کلی، اساطیر را شاید بتوان به:
الف- آرزوهای قابل تحقق و تحقق نیافته جمعیِ ملل، جوامع، اقوام انسانی، تعبیر کرد.
ب- تلاش‌، جدال، و سعی گروه های انسانی برای تحقق بخشیدن به خواست ها ، امیال و آرزوهای جمعی ملل، جوامع و اقوام انسانی دانست .
پ- بخش دوم بنیانی هر فرهنگ انسانی، پس از شرایط اقلیمی و جغرافیائی ساکنان هر خطه دانست که بگونه ای بیشترین نقش را در تدوین روحیات متافزیکی جامعه به عهده دارد.
میدانیم که معروف است : اولین داستان اساطیری مدون جهان، ایلیاد و ادیسه اثر شاعر معروف یونا ن هومر است. وشایع است که این دو منظومه را هومر که خود درحدود هزار سال قبل از میلاد مسیح میزیسته است سروده است
با توجه به مدارکی که اخیراً بدست آمده است، باستان شناسان تولد زرتشت را بین هزاره اول و دوم قبل از میلاد مسیح برآورد نموده اند و میدانیم که اساطیر ایرانی بنا برآنچه در شاهنامه میخوانیم گرچه پیش از زرتشت نیز وجود داشته است، لکن بعد از زرتشت درمجموعه ی اوستا شکل گرفته و مدون شده است. به دلیل قدمت اوستا نسبت به ایلیاد و ادیسه ؛ که گاتا ها سروده ی اصلی زرتشت در دست است؛ میتوان باور داشت که اولین مجموعه ی مدون اساطیری جهان متعلق به ایرانیان باستان میباشد.
از این رو مقایسه‌ ای بین مشهورترین داستان‌ های اساطیری جهان و نقش آن‌ ها در فرهنگ منطقه ای میتواند نمودار روابط سازنده ی اسطوره ها در فرهنگ‌ ها باشد.

9- مقایسه‌ ی مشهور ترین اساطیر جهان

در باز نگری اساطیری جوامع انسانی، مهمترین اسطوره ای که بیشترین تا ثیرات را در برداشت‌ های فرهنگی مردم دارا میباشد، اسطوره ی آفرینش است. زیرا اسطوره های آفرینش پی ریز اعتقادات باوری مردم میگردند، و در طول زمان به انواع گوناگون آئین های پرستشی مبدل می‌ شوند.
الف- اسطوره ی آفرینش یونانی.
آغاز آفرینش را هزیود ( شاعر یونا نی بین 650 – 750 قبل از میلاد- تقریباً همزمان با هومر) چنین می پندارد:


«در آغاز تنها گردابی بیکران و جهنمی بود.»
«غران وجوشان چونان دریا، گسترده و سیاه »
« غریب زمانی پیشتراز آن که خدایان باشند »
« درگذشته‌ای دست نیافتنی»


و اریستوفانوس در دنباله آن میافزاید :


« پس شب دیجور بالش را در بیکران گسترد و »
« در بین پستانهای تاریکی نطفه‌ اش را کاشت و»
« از آن تخمه باد روئید وفصول را درنوردید.»


بدین سان در اساطیر یونانی، ابتدا طبیعتی تاریک ومرگبار پدید می‌آید و از اخطلاط تاریکی ومرگ،عشق پدیدار میگردد وبا عشق، زمین وروشنی روز پا به عرصه ی وجود میگذارند.
در اساطیر یونانی تمامی آنچه تا کنون بوجود آمده است دارای شخصیتی انسانواره است بدون آنکه زندگی انسانی وجود داشته باشد. اولین موجودات زنده کودکانی هستند که از همبستری زمینِ مادر و آسمانِ پدر بوجود میایند که دیوانی هستند نمیرا که تایتان نام، و معروف ترین آنان پرومته است که عذاب جاودان را بجان میخرد، تا آتش را از ولکان خدای صنعت بدزدد و به انسان دهد.
آسمان، پدر تایتان ها، از زاده های خود خشمگین است وهرنوزاد زمین مادر را در بدو تولد میبلعد. زمین، مادرانه از رفتار شوهر رنج میبرد. ناچار پس از تولد زئوس، ششمین فرزند او، پنهانی او را به کرت میبرد و پاره سنگی را قنداقه کرده بجای نوزاد به پدر میدهد تا ببلعد و خود فرزند دیگری بجهان میاورد سهمناک تر از جمله زادگان پیشین اش بنام توفان. لکن زئوس با سلاح تندر و رعد او را نیز رام خود می گرداند. از آن پس خدایان او را به پادشاهی خود بر میگزیدند. در اساطیر یونانی، انسان پاره ای نا چیز از زمین انگاشته می‌ شود و فرزندان اناث انسان همواره مورد تجاوز زئوس قرار میگیرند و بدین ترتیب انسانخدایان بوجود می‌آیند که هرکول و آشیل واولیس از آن جمله اند. در ایلیاد، حماسه ی بزرگ یونان، تنها قهرمان اسطوره ای آشیل است که او هم در همان ابتدای جنگ؛ زمانی که بدستور آگاممنون، بریزئیس زن زیبا روئی را که برده ی آشیل بود و آشیل به او دلبسته ؛ دزدیدند، خشمگین شد و از جنگیدن در اردوی یونان اجتناب کرد.

ب- اسطوره ی آفرینش در مذاهب ابراهیمی.


1- برداشت کلی:


همگان میدانند هر سه دین ابراهیمی، چنانچه مینمایند، نسخه برداری از یکدیگرند، لذا یک اسطوره مذهبی در مورد آفرینش وجود دارد که بر اساس آن :
الف – در سفر پیدایش کتاب مقدس -عهد عتیق داستان خلقت انسان و رانده شدن او وهمسرش بدقت سروده شده و همگان، کم و بیش از آن مطلعند و نیازی به باز گویی آن در این مقال نیست.
ب – رویه برداری اسلام شیعی از آفرینش انسان:
خداوند آسمانها ! و زمین را در شش روز آفرید. پس به میکائیل یکی از چهار فرشته ی مقربش دستور داد که از زمین گِل سلسال ( خوشبو) بیاورد تا از آن انسان را بیافریند.
میکائیل به زمین آمد ولی زمین اورا به جلال خداوند سوگند داد که از برداشتن گِل صرف نظرکند. چون خداوند از آن گِل موجودی بنام انسان خواهد ساخت که بر پشت زمین مرتکب گناهان کبیره خواهد شد و از این جهت زمین مورد لعن و نفرین خداوند قرار خواهد گرفت. این گفتگو بین زمین میکائیل، اسرافیل،جبرئیل و عزرائیل تکرار شد و سه فرشته ی مقرب از بردن گِل خوداری کردند و در جواب سئوال خداوند که چرا نا فرمانی کردند گفتند: زمین ما را به جلال تو سوگند داد .
ولی عزرائیل به سوگند دادن زمین اهمیت نداد و در جواب زمین گفت: خود خداوند فرمان داده است و تو مرا به جلال او سوگند میدهی؟ و به این دلیل گِل خوشبو را آورد و به پاس فرمانبرداریش قبض روح انسا ن، زمانی که مرگ مقدرش فرا میرسد، به او محول شد.
پ- اسطوره ی آفرینش در اساطیر هندی:
در اساطیرباستانی هند، جهان را خدائی ویژه، یا گروهی از خدایان یا دیوان، نیافریده اند. زیرا در هرج و مرج ابتدائی، هنوز درکائنات مکانی برای خدایان وجود ندارد. باور چنین است که هرج مرج کائنات در ابتدای پیدایش، بدلیل پایان یافتن دوره قبلی پیدایش بوده است از این رو تا آغاز مجدد دوره ی بعدی، کائنات دستخوش هرج و مرج است. بعد از جدا شدن آسمان از زمین و استقرار مجدد آسمان و زمین در جای خود و بوجود آمدن خدایان ابتدائی، بنا بر نظم برهما (اندیشه ی نیک و جاودانی کیهان)، سه وجه خداوند پدیدار میگردند:
1- برهمن: وجه نمیر او جاودان خدا که نور مطلق است و همانند انوار خورشید گسترده در همه جا.
2- پارام آتما: دومین وجه خداوند. با اینکه ذره‌ای از او در تمامی ذرات هستی و وجود جای دارد، لکن با به اتمام رسید هردور، هستی او هم از بین می‌رود و دوباره با بوجود آمدن دور بعدی، بصورتی که در خور آن دوره است ظاهر میگردد.
3- بها گاوان : وجهی است از خداوند در کهکشان مینوی. آن هم با پایان یافتن هر دور هستی، از بین می‌ رود و دوباره در دور بعدی هستی، پدیدار میگردد.
بدین ترتیب در گردونه تناسخ هندی ، که یکی از پیچیده‌ ترین شکل‌های نگرش به جهان هستی میباشد، بجز برهمن ( اندیشه نیک و دانش مطلق) همه چیز حتی وجوه تجلی برهمن، ادواری بوده و آغاز و پایان دارند. در این میان تنها انسان است که میتواند با ریاضت و تفکر و درک صحیح آن، از گردونه ی باز پیدائی نجات یافته به اصل خود در عالم برهمائی بپیوندد.
با توجه به هم شکلی رویه ای باورسه گانه ی هندی از تجلی خدا، با تثلیث مسیحی، پدر و پسر و روح قدوسی، شاید بتوان تأ ثیر‌پذیری یکی از دیگری را موردی برای تحلیل علمی آن دانست .
ت- اسطوره آفرینش ایرانی:
در اساطیر ایرانی، آفرینش، از دو دیدگاه نگریسته می‌شود که در طول تاریخ گاه یکی از این دو دیدگاه برای زمانی غلبه میکند و گاه دیگری. از این رو نگاهی اجمالی به هر دو دیدگاه و مقایسه آن‌ ها باهم، سررشته ی درست تری برای پی بردن به کنه فرهنگ ایرانی بدست میدهد.
1- دیدگاه زُورانی :
زُروان، زمان بی کران است. زمانی که نه آغاز دارد و نه پایان.
زمان بی کران، زمان کران مند را می آفریند، زمانی که آغاز دارد و لا جرم به پایان میرسد. آنگاه به تنهائی خود در هستی میاندیشد. و در تفکراتش آرزوی آفرینش زاده ای را میکند که زمام امور زمان کران مند را دردست بگیرد، و برای رسیدن به این مقصود سا لیان دراز به تفکر با نیت قربانی زمانی میگذراند. لکن از پس ششهزار سال قربانی زمانی در اندیشه، هیچ حاصلی ندید. در اندیشه‌اش دچار تردید شد و درست همزمان با تردید در اندیشه‌اش، دو نطفه توامان بسته شد که یکی اورمزد بود و دیگری انگره. بدین سان دو گا نگی نیروی های نیک و بد، یا خدا و شیطان پیدا می‌ شوند.
لازم به یاد آوری است که گمان می‌ رود دیدگاه زُروانی ریشه در باورهای عیلامی دارد.
2- دیدگاه زرتشتی:
زرتشت در اواخر هزاره ی دوم پیش از میلاد، بقولی درخوارزم و بدیگر قول در آذربایجان متولد شد.
از دیدگاه زرتشتی در آفرینش دوگانگی راه ندارد. اهورامزدا، خالق بی بدیل هستی است و هرچه آفریده است نیک است و پاک و زشتی و بدی را در آن راه نیست.
در ترجمه ای که ژاله آموزگار و احمد تفضلی از کتاب شناخت اساطیر ایران نوشته ی جان هینلز کرده‌ اند، در صفحه ی 93 زیر عنوان خدا و انسان آمده است:


« عقیده ی اساسی این است که تاریخ جهان تاریخ جدال بین خیر و شر است. »
« در این نبرد انسان فطرتاً یاور خداست. وی نه برای بازی آفریده شده است، »
« همانند بعضی سنت‌ های هندی، و نه موجودی است که تجلی گاه شکوه خدا »
« باشد. خدا به انسان نیاز دارد. همانطور که انسان به خدا. جهانی که انسان در »
« آن زندگی میکند ، گرچه از حمله های شر آلوده گشته است، اما اساساً خوب »
« است، زیرا خدا پدر و مادر آن است. انکار این موضوع یکی از گناهان اساسی»
« دین زرتشتی است. بر خلاف مذاهب هلنی، زردشتیان با بی لطفی ماده را با»
« روح مقایسه نمی‌ کردند؛ آنان معتقد بودند که برای رسیدن به هستی آرمانی »
« باید آن دو باهم در هماهنگی کامل باشند، و این هستی است که تاریخ بسوی»
« آن در حرکت است و در پایان جهان، یا بهتر بگوئیم در هنگام ( باز سازی »
« جهان) تحقق می‌ یابد.»


دریسنا هات 30، از گا ثا ها، سرود های اصیل بجا مانده از زرتشت میخوانیم:


1- « اینک سخن میدارم از برای آنانی که خواستار شنیدن اند»
« آنچه که مرد دانائی باید بیاد بسپرد. از ستایش اهورا و »
« درود بهمن و از شادمانی کسی که آنرا خوب باید بسپرد»
« آن کسی که به راستی و هم چنان به روشنائی خواهد »
« نگریست.»
2- « بشنوید با گوشها آنچه بهتر است و ببینید با منش روشن »
« جدائی میان دو کیش هر یک از برای خویشتن، پیش از»
« فرا رسیدن انجام بزرگ دریافتن، که آن بود ما پایان خواهد»
« پذیرفت. »
3- « در آغاز، آن دو گوهر همزاد، در پندار و گفتار و کردار بهتر»
« وبتر، دراندیشه هویدا شدند. در میان این دو، نیک اندیشان »
« درست برگزیدند، نه بد اندیشان .»
با توجه به آنچه در گاثاها آمده است، میتوان یکی از پایه‌های باوری ایرانیان را، چه با نگرشی دینی یا برداشتی فلسفی، تکیه برمفهوم آزادی مطلق انسان دانست. زیرا : پیدایش نیک و بد، پیش از آنکه فعلیت داشته باشند واثر گذار، در اندیشه ی انسان اندیشمند هویدا میگردند، و اوست که در آزادی مطلقی که به او داده شده است یکی از آن دو را برمی گزیند. هات مذکور بر سه نکته تکیه دارد:
1- نیک وبد، گرچه همزادند، لکن دو روی یک سکه نیستند، چنان که با گزینش یکی از آنان، اجباراَ دیگری هم برگزیده شده میباشد.
2- از آن پیشتر که فعلیت یافته و عملکرد پیدا کنند، به آنان اندیشیده شده است. زیرا پیدایش آنان خود بر اساس اندیشه ایست که هنوز جامه ی عمل به آن پوشانده نشده است.
3- اساس گزینش، بر آزادی مطلق استوار است. چه اگر اطلاقِ مطلق از آزادی گرفته شود، اصل آزادی، نمیتواند وجود پیدا کند. زیرا آزادی محدود یا مشروط ، حد یا شرطی را دارست که خود، ضد آزادی است و آنرا نفی میکند.
بدین سان، آزادی مطلق انسان، بعنوان اصل مسلم و خدشه ناپذیرتفکر دینی و فرهنگی ایرانیان پذیرفته شد.
در آغاز، این هردو اندیشه در ذهن اهورامزدا وجود داشتند. اهورا مزدا فرمانروای نیک آئین، که خوبی مطلق، دانش مطلق و پدید آورنده ی تمامی نیکی هاست، با آگاهی مطلقی که داشت آگاه به وجود اهریمن وتمامی اهریمن صفتان بود. ولی اهریمن، فرمانروای تاریکی ها وزشتی ها از وجود آن دیگری، همچنان که از نیکی وپاکی وراستی ودرستی، خبری نداشت. زیرا خوب، بد را میبیند و از آن پس از آن گریزان میگردد، لکن بد از پس شناخت خوب بقصد نابودی آن از پیش روان.
زمانی که اهریمن سر از تاریکی مکانش بیرون میاورد و نور و روشنی و زیبائی را میبیند، در پی از بین بردن آنان به جنگ با اهورا برانگیخته میگردد.
بنا بر باور زرتشتیان، عمر جهان چهار دوره ی سه هزار ساله است.


الف- سه هزار ساله ی آفرینش که طی آن :


1- اهورامزدا، ابتدا سپنتا مینو را می‌ آفریند و از جوهر روشنی خویش ابتدا
فروهرها را، که (نماد معنوی) تمامی آفریدگانند، و آنها را در آن جای میدهد. 
نخست امشاسپندان و ایزدان و آسمان و زمین و آب و گیاه و حیوانات و
و دست آخر فروهرانسان را میافریند .
آفریدگان اهورامزدا، جملگی از خوبی ذاتی اهورامزدا ساخته شده‌ اند و
هیچ گونه ناپاکی و زشتی یا بدی در وجودشان نیست، زیرا، اهورامزدا
که هم مادر« نطفه ی مینوی »، وهم پدر« صورت مادی» آن‌ها است
مبرا از شائبه ی زشتی و بدی و نا پاکی میباشد.
از آن پس در سپنتامینو، آبها را آفریده میشوند، ولی روان نمی شدند،
گیاهان را آفرید اما نمی روئیدند و ستارگان و ماه و خورشیدی آفرید
که راهشان را نمی شناختند.
پس دست نیایش به درگاه فروهر پاکان برافراشت و آنان به یاری
آفریدگار شتافتند. راه‌ِ رفتن را به آب‌ها نمودند و روئیدن را به گیاهان
آموختند واختران آسمان را به پیمودن مدارشان درکهکشان واداشتند.
درباورایرانی اهورامزدا نفس آفرینش است وفروهرپاکان نیرو و توان
آن. نخستین قالب است ودومین جوهرشدن. فروهرپاکان جان جهانند.
2- اهریمن نیز آنگره مینو را بنیان می نهد وتمامی زادگان شریرش را
درآن جای میدهد.
ب- دومین سه هزار سال بنا به خواست ی اهورامزدا سپری میگردد.
پ- سومین سه هزاره دوران آشوب است و جنگ نیکی و بدی. دوران کاروتلاش وکوشش انسان برای بانجام رساندن مسئولیتی است که ا نجام آن را پذیرفته است وکردار و کنش اش را بر پایه آن قرار داده است. در آئین ایرانیان، انسان نه مجبور است نه مختار، بلکه مسئول است .
در باور زرتشتی فروهر برترین نیروی جمله آفریدگان اهورا میباشد.
در حقیقت فروهر، را میتوان مُثُل افلاطونی آفریدگان دانست که بدلیل دارا بودن نیروی همگانی؛ چون هرکدام تکثری است در واحد؛ نیروی معنوی آن، نیروئی لایزال است که تا هنگامیکه نوعی ازهر فروهری در هستی وجود دارد، نیروی معنوی آن از بین نمیرود، و از این روست که اهورا مزدا هم ، درهنگامه ی در گیری با اهریمن از فروهرهای نیکان یاری می طلبد.
با مقایسه ی اسطوره های آفرینش مذکور، بخوبی میتوان دریافت که در باور های اسطوره ای ایرانیان، فروهر پاک انسان؛ این برترین نیروی معنوی آدمیان؛ با پذیرش مسئولیتی چنین سنگین، و تکیه برتعامل، تعادل و تفکر، همواره یار ومدد کار خدا وند درکار آفرینش بوده‌اند. پس عجب نیست که تعامل، تعادل و تفکر، اصل اصیل فرهنگ ایرانی باشد و اولین منشور حقوق بشر، قانونی ازلی و ابدی ثمره آن، و بعنوان رکنی اساسی در فرهنگ ایرانی؛ تا پیش از تهاجم وحشیانه ی اسلام؛ شناخته شده است.


رابطه ی اسطوره با:

1- پیدایش انسان
در اساطیر ایرانی، انسان فرزند زمین است.
در آغاز نیک و بد هردو وجود داشتند اهورامزدا از جوهری پاک و روشن، و اهریمن سیاه و تاریک. اهور مزدا با دانائی مطلق و اهریمن، گرفتار خویشکاری بد خود، فارغ از هردانائی. اهورا مزدا از جوهر روشنی و پاکی خود، نخست آ سمان و امشاسپندان و ایزدان را بصورت مینوی( روحانی) آفرید، واز آن پس تمامی آفریدگان اهورامزدا صورت اصلی و مینوی خود را دار شدند. پیکره ی انسان و آسمان از فلزی درخشان ساخته شده بودند و گاو چون نوری سپید درخشش داشت.
اهریمن در هرزه گردی هایش آسمان را شکست و آفریدگان اهورا مزدا را دید که زیبایند و پاک. پس به آلودگی آنان پرداخت. بدین طریق هر نیکی مغلوب همتای بد خود شد و راستی به دروغ آلوده شد. و زمین را خرفستران (حشرات پست) فرا گرفتند. گاو کشته شد و انسان نیز.
چون گاو کشته شد، پنجاه و پنج نوع غله و دوازده گیاه داروئی از پیکر بی جان او روئیدند و تخمه او پس از رسیدن به ماه پایه پالوده شد و تمامی جانوران نیک خوراک از آن پدیدار گردیدند.
انسان از آن پیشتر که مرگ را پذیرا گردد، تخمه اش را برزمین ریخت، انگاه از تن مرده ی انسان فلزات گوناگون پدید آمدند.
تیشتر نیکو کار، ایزد باران، زمین را از خرفستران؛ زاده های زشت روی اهریمن؛ پاک کرد و پس ازفرو کردن آنان به سوراخ‌های زمین تخمه ی انسان را آبیاری کرد تا از آ ن گیاهی روئید ریباس نا م که دو شاخه بود و در ابتدا دوشاخه ی آن‌چنان در هم رفته بودند که گویی یکی بیش نیستند. آ نگاه که بالیدن گرفتند و به آرامی از هم جدا گشتند، چهره انسانس آنان پدیدار گشت. هر شاخه نامی گرفت، مشی نام شاخه ی نرینه شد و مشیانه نام مادینه. در گذر زمان این دو، چهره ی انسان بخود گرفتند و نیای جمله ی انسان‌ها شدند. هوشنگ و تهمورث دو پادشاه پیشدادی و اسطوره ای ایران از آنان به جهان آمدند که هوشنگ دیوان را سرکوفا و آتش را برافروخت وتهمورث دیو بند اهریمن را بشکل اسبی در آورد و سی سال سوار بر او بگرد جهان گشت.

2- تاریخ :

تاریخ با اسطوره ها شروع می‌شود. ولی اسطوره ها، با شروع تاریخ، فراموش نمیشوند، بلکه در تاریخ جریان می یابند. از این رو درجریانات تاریخی همواره رد پای اسطوره ها ی کهن ملل را میتوان پی گرفت. جریان تاریخی اساطیر ملل و اقوام انسانی؛ نه تاریخ کشور گشائی شاهان؛ بل سرگذشت برداشت‌های انسانی از اصولی است که بعنوان باورهای ابتدائی و آرزو گونه ی مردم در طول زمان در ذهن جامعه نقش می بند ند، و در آمیختگی با تاریخ و هم پای آن تغییرپذیرفته، و تفسیر می‌شوند و به انواع گوناگون همواره ذهن آگاه جامعه را بخود مشغول میدارند و سبب جذب و دفع رویداد های تاریخی میگردند. محتوای تاریخ هر ملت، ذهنیت جمعی مردمی است که درخطه ای، با شرایط جغرافیائی و طبیعی خاص، گرد آمده‌ و پیکره ای را بنام جامعه بوجود آورده‌ اند.
همچنان که گفته آمد، با نگرش به جامعه بصورت پیکره ای زنده با تمامی اختصاصات فردی یک انسان، میتوان به تاریخ بصورت ؛ اتوبیوگرافی؛ فردی نگریست که در شرایطی خاص بسر میبرد. درچنین نگرشی، اسطوره میتواند وجدان مفقوده باشد که فقدان آن تنها در گذراندن امور روزمره ملحوظ میگردد، لکن در بطن اتوبیوگرافی فرد (تاریخ) همواره حضوری قاطع داشته و چون قاضی مبرائی از اشتباه، قضاوت نهائی با اوست، و تمیزی است بین درست و نادرست.

3- فرهنگ:

استوارترین پایه‌های هرفرهنگ، شرایط جغرافیائی منطقه واساطیری است که برآن شرایط تکیه میزند.
درفرهنگ جوامع،اسطوره ها نقش الگو های باورشده ی کرداری و رفتاری دارند و در امثله، فلکلور، اشعار، ضرب‌المثل ها، داستان های کودکان و ادبیات عامیانه ی ملل جریان داشته و نقش وجدان بیدار ونا محسوس جوامع را به عهده گرفته واز این راه به پرورش فرهنگ ذهنی نسل ها ی جدید، انسجامی ملی میدهند. و سبب جدائی فرهنگ تفکری اقوام وملل گشته، هویت ملی ملل و اقوام را بوجود میآورند. اساطیر باور شده هر ملت یا قوم، همانند خونی ملی درعروق جامعه میدود و پیامی کهن و جاودانه را به تک تک سلول‌های جامعه میرساند. بافته ی فرهنگی هر قوم یا ملت به نسبت قدمتش، تار یا پودی از اسطوره دارد.
بی گمان اسطوره ها محتوائی سرشار از مفاهیمی اخلاقی و باوری را؛ بگونه ای رمز آلود با‌ شخصیتی افسانه‌ ای که شایستگی دارا بودن آن خلق و خو را دارد؛ میا میزند، وسپس از راه داستان سرائی، در فرهنگ و دین و هنر و افسانه و اخلاق و گاه حتی در سیاست و راهبرد های اقتصادی ملل ریشه میدوانند.
چناچه میدانیم، در تکاپوی زندگی درجهان امروز، هیچ فرهنگی را نمیتوان از تأثیرات لاجرم دیگر فرهنگ‌ها بری مانده انگاشت. فرهنگ‌ها درسائیده شدن به یکدیگر، به داد وستد ی رویه ایاجبار پیدا میکنند که گاه همگن با فرهنگ بومی شان است و گاه نا همگن. عامل تمیز دهنده ی ستانده شده ها در هر فرهنگ، اسطوره های آن فرهنگ است که اصل را از قلب و سره را از ناسره باز میشناسد. ناسره را بدور میاندازند و گاه پالایش یافته آنرا در فرهنگ روز میگنجاند و سبب پویائی فرهنگ، یا لباس روز پوشاندن بر پیکره ی فرهنگ کهن می‌ شوند.

4- حماسه:

حماسه، شرح پهلوانی هاست. قهرمان حماسه آنچنان که به زور بازو متکی است، به عقل اتکائی ندارد. دراوانگیزه ی اسطوره ای د میده نشده است. زورمندی است با توانی درپیکر، که زمان دیگر زورمند تری دیگر، آنچنان که خودش نیز دیگری را زمین زد، او را بخاک خواهد انداخت.
رستم حماسه، در رویاروئی با سهراب، تنها به پهلوانیش میاندیشد نه به فرزندی که گم شده ی اوست. در پی آن نیست که اصل و نسب هماوردش را جویا شود، گفته‌ها را میپذیرد و هنگامیکه در اولین بار طعم شکست را در کشتی گرفتن با هم آوردش میچشد، درپی آن بر نمیاید زیرا پهلوانی او لطمه میبیند. در مصاف رستم و سهراب، رستم پهلوانی حماسی است که می بایست از پهلوان بودنش دفاع کند و از این روبه حیله روی میآورد، بدون آنکه بوجدان اسطوره ای اش گوش فرا دهد.
حال آنکه بدان هنگام که اسفندیار بفرمان نابخردانه گشتاسب برای بستن دست آنکه « چرخ بلند» هم بند بر دست اورا روا نمیدارد، رویاروی او میایستد وانتخاب بند یا جنگ را به او پیشنهاد میکند، فترت اسطوره ای او جنگ را بربند خوشتر می‌یابد.
این هردو هماورد، دو قهرمان اسطوره اند. یکی آزاده ای بی بدیل است و دیگری روئین تنی شهسوار دین.


رستم میداند که:


هر آن کس که خون یل اسفندیار بریزد، ورا بشکرد روزگار
زیرا اسفندیار را زرتشت در چشمه ای مقدس فرو برد تا آب مقدس پیکر اورا روئین کند و از آسیب تیر و سنان وشمشیر و خنجر دشمن در امان.
و میداند از پس کشتن اسفندیا ر:
در این گیتی اش شور بختی بود چو بگذشت دررنج وسختی بود
و میداند که دست به بند دادن برا ی خویشکاری اش کم از شور بختی رنج، سختی ندارد و نیزمیداند که اسفندیارروئین تن است وهر تیر و ذوبینی به روئین تنی او آسیب زدن را نتواند.
لکن جنگیدن و مردن را بر دست به بند دادن خوشترمی انگارد.
در این رؤیا روئی، رستم از آ زادی، گوهریکدانه ی فرهنگ ایرانی پاسداری میکند و اسفندیار روئین تن با ترسی که به هنگام فرو رفتن در آب پاک ومقدس، او را وامیدارد تا چشم بر آب ببندد، نشان میدهد که ترس چیزی کم از مرگ ندارد.
در فرهنگ ایرانی، حماسه واسطوره دو پلکان معنوی برای تعالی انسانند.
دست آورد فرهنگی حماسه، جوانمردی و فتوت ودستگیری وبلندای همت است .
و اسطوره جان بخشی به آرزوهای جمعی ملی .
و این هردو گان پایه‌های ارزشمند فرهنگ.


5- جامعه:


بر اساس آنچه گفته آمد، شاید بتوان اساطیر را وجدان پنهان جوامع انسانی دانست . زیرا در تواتر تاریخی جوامع در رویاروئی با یکدیگر قرار میگیرند. در این رویاروئی ها تبادلات فرهنگی گاه سبب آلودگی هائی در فرهنگهای رویاروی می‌ گردند و سبب بوجومد آمدن اغتشاش های فرهنگی درهرچند فرهنگی میگردند که در وجوه گوناگون تبادلات، شرکت دارند.
از آنجا که میدانیم، پویائی فرهنگی جوامع به عوامل گوناگونی چون: ابزارکاربردی، تغییرات دردیگاه های فلسفی، دست آوردهای علمی، فنی، اقتصادی و حتی سیاسی دارد که بسیاری از این عوامل در اساطیر کهن ریشه‌ای در خور ندارند، جوامع بگونه ای ناخود آگاه همواره دست‌اندرکار ساخت وساز اسطوره های درخور زمان میگردند و آنان را برای زمانی، بعنوان نمادی قبول مینمایند. لکن همواره پس از گذر زمان و تحت تأثیر فرهنگ ریشه‌ دار کهن، نماد های نوین پالایش پیدا کرده وبنا بر پذیرفته ی وجدان پنهان جوامع ابقا شده، یا فراموش می‌ شوند.

6- منطق:

منطق اساطیری، منطق متعارف نیست. اسطوره ها هرکدام مبانی منطقی خودشان را دارند. زیرا: هر اسطوره تجسم آرزوئی است دست‌ نیافتنی، که درفرهنگ های ملی یا قومی دست یابی به آن ازمهمترین اهداف بوده و نشان پویائی آن فرهنگ است. دراساطیرهرملت یا قوم، به فراوانی به اموری برمیخوریم که پایه در اندیشه دارند نه منطق. چون نمیرائی، روئین تنی، نیرومندی فوق بشری و جدال بین دو وجه نیکی، که در آنان هیچ پایه منطقی نمیتوان جست، مگر با نگرش منطق اسطوره ای، که به آنان جملگی، موجودیتی پذیرفتنی میبخشد و آنا ن رادر باور همگانی مردم جا می‌اندازد. حال آنکه برای انسان امروزین بدلیل فاصله‌ای تاریخی سترگی که با آن مردم بوجود آمده است، برداشت هائی آنچنان را حاصل خیال پردازی انسان‌ های ابتدائی می انگاریم، و نمی پذیریم که هرکدام از آن‌ها چه بسیار حقیقی تر و انسان ها ئی والاتر از ما بوده‌اند.
جدال رستم و اسفندیار، جنگی است بین دو جنبه ی نیکی:
رستم ششصد ساله، مردی که تمامی عمر دراز خود را باعزت و بزرگی و آزادگی و مردانگی گذرانده است. مردانگی و آزادگی دو گوهر زندگی رستم است.
اسفندیار شاهزاده ایست شهسوار دین بهی، گرچه خام ومغرور، لکن پاک سرشت و پاک طینت. زاده پدر ایست بسته به تاج و گاه، سست عنصر و دهن بین و پیمان شکن، که برای ماندن بر سریر قدرت به هرکار ناشایستی تن میدهد، و برای ماندن بر اریکه ی شاهی از فدا کردن جان فرزندی چون اسفندیار دریغ ندارد.
هردو پهلوان درانبان عمرشان، چه بلند چون عمر رستم، و چه کوتاه چون روزگار اسفندیار، کارهاو فتوحات درخشان دارند. هردو گذر از هفت خوان دیو وجادو برای نجات بندی های دیو و دیو صفتان را دارند و هردو در درستی و پاکی قرین و همسازند. هردو بخوبی میدانند که در دو سوی میدان نبرد چه در انتظارشان ایستاده است. پس رجز خوانی بیهوده است و آنچه میگویند برای دانستن دیگری، که اونیز خود از پیش میداند، نیست. ونیز هردو میدانند آنچه میگویند رجز خوانی نیست، بل باز گو کردن تناقضی است که در باور هریک از آنان، با عمل کردشان، به اجبار پدیدار شده است. چه هردو دیگری را با همه وجود می ستایند و بزرگ میدارند. پس در آغاز نبرد هریک برای دیگری آنچه کرده است و سبب آن را با غرور باز میگویند، زیرا هردو میدانند که این برتری دادن خود، به دیگری نیست. بلکه کنکاشی درونی، یا شکوه ایست از اهریمنی اندیشه‌ای که به اجبار آن دو را به دوجانب میدان نبرد،رو در رو کشانده است.
دردوسوی این میدان، دو قهرمان حماسی ایستاده‌اند وهریک با دلی پاک و مهری افزون از حد، دیگری را بزرگ میدارد. لکن آنکه خویشکاریش، او را به راهی درست رهنمون باشد پای از بند حماسه فراتر میگذارد و به اسطوره میپیوندد.
رستم میداند که اسفندیار روئین تن است و ابزار جنگی او بر تن اسفندیار کاارائی ندارد. حتی اگر آن چنان حیله جنگی که در کار سهراب کرد و کشتی را به بار دوم کشاند و در بار دوم بدون آنکه اورا بخاک بیافکند با خنجر پهلویش را درید، را هم بکار گیرد خنجر برانش توان دریدن بدن روئین اسفندیار را ندارد و از آن پس خشم اسفندیار است و تن روئین او و مرگ.
و اسفندیار میداند که اگر آن کند که سیاوش آزاده کرد و پسوند جاودانه ی آزادگی را با سرپیچاندن از فرمان نا بجای کیکاوس، پدر و پادشاه اش، که شاهی سبکسارو پیمان شکن و خود کامه بود؛ را بجان خرد، در گرداب پیمان شکنی و خشم گشتاسبی فرو میغلطد که حاصل آن دگر باره زندانی شدن در گنبدان دژ است و فریبکاری های گرزم و نیاز اهریمنی و سست عنصری های گشتاسب برای نگاهداشت تاج بر سرش.
دو نیک مرد نیک آئین، بر در گاه گزینش ایستاده‌اند. مرگ برای یکی، وسر باز زدن از فرمان و رنج زندان ومحرومیت از حقی به تاج و تخت که به پیمان هائی چندین باره دارد، برای دیگری. لاجرم آنکه درست بر گزیند پای از عرصه ی خاکی حماسی بر میکند و به دایره جاودان اسطوره می پیوندد.
مرگ بر هر که از مادر بزاد پیروز است. بنا بر باور دین، اسفندیار بیمرگ است و بنا بر اسطوره هیچ اسفندیاری را سر گریز از مرگ نیست.
زمان ورا در کمان ساختم چو ؤوزش سر آمد بینداختم.


7- با فَّر:

فر یا فَرّه، موهبت یا فروغی ایزدی است که انسان با خویشکاری‌ و رسیدن به درجه‌ای از کمالِ اندیشه‌ای و کرداری به آن دست می‌یازد. اشره هائی به فرّهٔ ایزدی، فرّهٔ شاهی، فرّهٔ ایرانی، فرّهٔ کیانی، فرّهٔ موبدی و فرّهٔ پهلوانی حکایت از آن دارد که نشستن فر بر انسان‌ها با قرار داشتن آنان در طبقات اجتماعی هیچگونه ارتباطی ندارد. مشروعیت شاهان، وابسته به فرهمندی آنان بوده است. شاه مشروع، شاهی است که دارای فرّه شاهییا فرّهٔ ایزدی داشته باشد. فر تنها بر ایرانیان پاک اندیش، نیکو کار و نیک گفتار مینشیند و با بدی کردن و غرور و امثال آن هم از دست تواند رفت.و به سبب غرور یا خطاهای بزرگِ شاه، فره از وی گسسته می‌شود و آنان مشروعیت خود را از دست میدهند. چنانکه کیکاووس بسبب سبک سری و دمدمی بودن، و جمشید بدلیل غرور و خودبینی، فره کیانی خود را از دست دادند.


چند مقایسه ی کوتاه بین اسطوره ایران و غیر ایرانی:


1- مورد روئین تنی :
روئین تنی، موردی که در بسیاری از اساطیر شناخته شده ی جهان وجود دارد مانند:
الف- روئین تنی آشیل در اسطوره ی حماسی یونانی:
آشیل فرزند پلئوس و یکی از پریان دریائی بنام تتیس است.
از آن پیش تر که آشیل به جهان پا گذارد، مادرش تتیس دیده بود که آشیل دو راه در پیش دارد زندگی طولانی و خسته کننده‌ و زندگی کوتاه با نامی جاودان. مادر که درآرزوی زندگانی دراز پسرش بود لباسی دخترانه برتن او کرد تا به دنبال جنگیدن نرود.
روزی اودیسئوس دختران را بجانب خود فراخواند و هدایای گوناگونی را در پیش آنها قرار داد تا هرکس آنچه دوست دارد را بر گزیند . آشیل تنها بچه ای بود که از بین هدایا شمشیر را انتخاب نمود و همین مسئله ثابت کرد او یک مرد است. تتیس آشیل نوزاد را به جهان زیرین برد و او را از دو پاشنه گرفته، در رود سیاه جهان مردگان، استیکس، فروکرد و باعث شد بدنش روئین شود. تمام تن او جز جای انگشتان دست مادر به آن آب آغشته شد و تنها آن نقطه آسیب‌ پذیر باقی‌ ماند.
ب- زیگفرید، قهرمان روئین تن وحماسی در اساطیر اسکاندیناوی :
زیگفرید (به نروژیِ باستانی: (Sigurr) یکی از قهرمانان روئین تن اساطیر اسکاندیناوی است. قهرمان اصلی حماسهٔ ئ ولسونگا ساگا، و یکی از پهلوانان سرودهای نیبلونگ به شمار می‌رود. زیگفرید به علت کشتن اژدهای فانفنیر و دوش گرفتن با خون آن اژدها رویین تن میشود ، ولی برگی به کمرش چسبیده بود که از آن ناحیه آسیب‌ پذیر میگردد و کشته می‌ شود.
پ- آزادگی:
ا یران، از نظر جغرافیائی در نجدی واقع شده است که حدودی طبیعی مانند کوه، رودخانه، دریاچه و خلیج مرزهای آن را درست کرده‌اند و از این رو در تمام تاریخ چندین هزار ساله آن، بجز چند مورد، از تاخت و تاز ها در امان بوده است.
ایران یکی از معدود کشورهائی است که روزی بنام روز استقلال ندارد، زیرا همواره مستقل وآزاد بوده است. ایران دارای یکی ازغنی ترین و منطقی ترین فرهنگ‌ ها وا ساطیر جهانی است.
پایه‌های فرهنگ و اساطیر ایرانی آزادی و آزادگی و برابری و پیمان داری است.
در تاریخ اسطوره ای ایرانی، این باور وجود داشته است که شاه دارای فره ی ایزدی است. از این رو توارث در سلطنت، به سبب انتقال فره ی ایزدی ازپدر به فرزند همواره یکی از اصول باوری ایرنیان بوده است. چنانچه در چندین مورد، پادشاهانی که فره ی ایزدی را به سببی از دست داده اند، مغلوب شده‌اند یا از آنان به نیکی یاد نمیشوند.
بهترین نمونه ی آن جمشید است که تازمانی که غرورشخصی بر او چیره نشده بود فره ی ایزدی را با خود داشت. لکن ازپس مغرورشدن که فره ی ایزدی ازاو برخاست، ضحاک براو چیره گشت و دوران هزار ساله ضحاکی آغاز گردید.
تحلیل عملکرد دو قهرمان اسطوره ای ایرانی، اسفندیار روئین تن و سیاوش آزاده که اولی به مصاف رستم می‌رود و دومی فرار از ایران زمین و پناه جستن از دشمن را، به پیمان شکنی، که برخلاف خویشکاری خود می بیند و شایسته تر می انگارد ، دو نکته ی ارزشمند و مهم اسطوره ای و فرهنگی ایران را روشن می گرداند.
سیاوش فرزند کیکاوس است. خونی در بدن دارد که بابر زمین ریخته شدن آن، زمین از دروغ و بدی پاک میگردد. سیاوش آزاده، یکی از آن کامل مردانی است که به گوهر درونی خود رسیده است. خویشکار است، همچنانکه با جهان و خدا هماهنگی شیفته واری دارد. لاجرم نمیتواند به ضد خویشکاری ذاتیش عمل کند. خویشکاری ذاتی او، در پیمان داری است.
کیکاوس ، پادشاهی است هردم کاره، سبکسار است و هردم دلبسته به خواستی دیگر. نه پیمان شناس است . نه پیمان دار. خشمگین است و پرآشوب. کاوس شاه را همسری است ازخویشان گرسیوز برادر افراسیاب دروغ پرست، پادشاه توران زمین، سودابه نام.
سودابه با دیدن سیاوش دل درگرو مهراو می بند د و اورا به شبستان خود میخواند، سیاوش بدیدار زن پدر خود می‌رود لکن بوی ناخوش خیانت روح پاک و آزاده او را میازارد ، پس گریز را بنیان می نهد،چه میداند که پدرسخت دلباخته ی سودابه است. سودابه ی ناکام شده، از ترس رسوائی، به شاهزاده تهمت میزند که: جامه بر تنم درید و خواست که به آغوشش روم. شاه بی‌خبرکه فریفته ی سودابه است ومیداند که سیاوش گناهی ندارد، نمیداند چه بایست کردن. سرانجام عشق بر عقل پیروز می‌شود و تسلیم پافشاری سودابه می گرددو فرمان میدهد که داوری، راستی یا دروغ را با گذر سیاوش از آتش، که گناه کاران را میسوزاند، بیازمایند. سیاوش می‌پذیرد و از کوه آتش بسلامت میگذرد و گناه سودابه آشکار میگردد. شاه فرمان بکشتن سودابه میدهد. لکن سیاوش که فریفتگی پدر به سودابه را میدانست و نیز میدانست که کاوس بزودی از کرده پشیمان خواهد شد، از پدر میخواهد که سودابه را مورد بخشایش قراردهد که این خواست باطنی کیکاوس بود و پذیرفته می‌ شود
افراسیاب ترکتازی به ایران راآغاز میکند و از جیحون که مرز دو کشور بود میگذرد. سیاوش که از فضای مسموم دربار پدر در رنج است از کاوس میخواهد که او را برای عقب راندن افراسیاب بجنگ دشمن بفرستد تا از پدر و سودابه دورشود. پس بفرمان کاوس، سیاوش به سرکردگی سپاه با رستم به جنگ افراسیاب می‌روند و بلخ را از تصرف آزاد میکنند و از کاوس اجازه میخواهد که به توران بتازد. لکن شاه دستور میدهد که در کنار جیحون که مرز ایران و توران بود بماند.
افراسیاب پس ازگردآوری سپاه، باردیگربه فراست حمله به ایران میافتد. لکن رویائی هولناک، اورا برآن میدارد که ازدر آشتی درآید و با سیاوش پیمان ببند د وصد نفر ازبزرگان وخویشاوندان خودش را پیش سیاوش به نشان پیمان داری خود گروگان بنهد. سیاوش نیز قبول میکند و پیمان می‌بندد. لکن کیکاوس با فرمانی از سیاوش میخواهد که تمامی گروگان ها را بکشد و به توران حمله کند. پذیرفتن فرمان شاه و پدربرای سیاوش خویشکار امکان‌پذیر نبود. او پیمان بسته بود و تا پیمان دار او، به پیمان باشد او نیز پیمان دار بود و پیمان شکستن گناه. سیاوش از فرمان شاه و پدر سرمی تابد و به توران می‌رود و درآنجا با توطئه ی گرسیوز حسود کشته می‌شود. و خون ریخته ی او سبب ازبین رفتن حسد گرسیوزی و بیخردی افراسیابی میگردد.
درمقایسه ی بین اسفندیارو سیاوش، بروشنی میتوان دید آنچه در انجام بجا میماندف خویشکاری انسان است.
هردو گانه ی این قهرمانان رویاروی مشکلی قرار میگیرند که خود در ایجاد آن دخیل نبوده‌اند. اسفندیار به پشتوانه ی روئین تنی خود،چشم برخرد میبندد وسبب آن را دستوردین مینامد و به فرمان پدر و شاهی کهبر خرد همواره چشم بسته داشته است، از آنکس که چرخ بلند نیز بند را بردست او نمی‌پسندد، می خواهد یا بند یا جنگ. در این گزینش بدور از خویشکاری، مرتبه ی والای اسطوره ای شدن را به غرور روئین تنی میفروشد . اسفندیار اگر غرور روئین تنی اش را فرو میخورد و چنانکه رستم به لابه گفته بود :
خرامان بیایم بنزدیک شاه کنم هرچه فرمان دهی پیش شاه
اگر شاه بکشد مرا شایدم همان نیز اگر بند فرمایدم
میکرد، چون سیاوش، تنها سر از فرمانی نا بخردانه پیچیده بود ودر کنار رستم به درجه ی والای قهرمان اسطوره ای رسیده بود.


زیرا:


اساطیر را کار، ازیک سو، تجسد بخشید ن به آرزوهای جمعیِ به نهایت کمال رسیده ی جمله انسان هائی است که جوامع انسانی ازگردهم آئی آنها شکل میگیرند. و از جانبی دیگر، ایجاد وحدتی است لازم، برای انسجام ملی جوامع، با ایجاد باوری ذهنی به هراسطوره به عنوان آرزوئ غائی، و در نهایت گنجاندن جمله آنان درفرهنگ پویای جامعه در درازای زمان تاریخی ملل.

مارس 2016.

منابع و مأخذ:

آنسیکلوپدی آیرانیکا
آنسیکلوپدی ویکیپدیا
تاریخ ایران- نوشته ی: سر جان ملکم. ترجمه ی: میرزا حیرت .
تاریخ ثعالبی- ترجمه ی: محمد فاضلی.
تاریخ تمدن ایران ساسانی-نوشته ی: سعید نفیسی
مجموعه آوستا- گاثا ها- یسنا- یشت ها- خردک اوستا- اردا ویراف نامه- مینوی خرد:
اساطیر و فرهنگ ایرانی- نوشته ی: رحیم عفیفی.
پژوهشی در اساطیر و فرهنگ ایرانی- نوشته ی مهرداد بهار
جمع آوری و ترجمه ی- ابراهیم پورداود.
شناخت اساطیرایرانی- نوشته ی:جان راسل هینلز.ترجمه ی:ژاله آموزگار- احمد تفضلی.
گامی در اساطیر – نوشته ی محمد رضا درویش.
مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار- نوشته ی: شاهرخ مسکوب.
سوگ سیاوش – نوشته ی شاهرخ مسکوب.


..................................................................................
Mythology- By: Edith Hamilton.
Srimad Bhagavatam- By: Krsna-Dvaipayana.
Bhagavad- Gita As It Is- By:Sria Prabhupada.
Ancient Myths- Norma Lorre Goodrich.
The Iliad- By: Homer.
Odyssey- By Homer.
Metamorphosis- By: Ovid.
Wise Lord Of The Sky- By:Tony Allan-Charled Phillipe-Michael Kerrigan-
Dr. Vesta Sarkhosh Curtis.

مطلب‌های دیگر از همین نویسنده در سایت آینده‌نگری:


منبع:


بنیاد آینده‌نگری ایران



سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۹ مارس ۲۰۲۴

هنر و ادبیات

+ ۱۸ کتاب پنج داستان شماره ۲ پرنده زیبا  هرمز داورپناه

+ کتاب 5 بخش اول ۱-مردی در طبقه بالا هرمز داورپناه

+ ۱۷- صعود یا سقوط!؟  هرمز داورپناه

+ ۱۶- اولین آوای رعد! هرمز داورپناه

+ سپیده می گرید!  هرمز داورپناه

+ ۱۵- سپیده می گرید! هرمز داورپناه

+ ۱۴ - .راه طولانی پیش رو هرمز داورپناه

+ ۱۳ – تارهای عنکبوت  هرمز داورپناه

+ 12- ژنرال هرمز داورپناه

+ طولانی ترین روز - بخش دوم هرمز داورپناه

+ ۱۱. طولانی ترین روز! هرمز داورپناه

+ ۱۰ ساعت آخر هرمز داورپناه

+ پشه ها هرمز داورپناه

+ سال ۲۰۲۲ سالی بهتر برای همگی  

+ فرار بزرگ هرمز داورپناه

+ ۷- خبرچین هرمز داورپناه

+ ۶- شاپرک هرمز داورپناه

+ ۵ عملیات "ب"  هرمز داورپناه

+ فصل 4- مردی در چادر هرمز داورپناه

+ ۳- صبح بخیر، آفتاب!  هرمز داورپناه

+ ۲- این دیگه چه مفهموی داره؟  هرمز داورپناه

+ پوست دایناسور هرمز داورپناه

+ ۳۷-ناخدا، به پیش! هرمز داورپناه

+ ۳۶- کلید هرمز داورپناه

+ ۳۵- تله هرمز داورپناه

+ ۳۴- پیرمرد هرمز داورپناه

+ ۳۳- راه طولانی به خانه... هرمز داورپناه

+ ۳۲- میلیونر هرمز داورپناه

+ ۳۱- آدمخوار هرمز داورپناه

+ ۳۰- دیشب چه اتفاقی افتاد؟ هرمز داورپناه

+ ۲۹- کرگدن ها هرمز داورپناه

+ ۲۸ در جستجوی بهشت هرمز داورپناه

+ ۲۷ – خرسها هرمز داورپناه

+ ۲۶– ماتاهاری  هرمز داورپناه

+ مارسل پروست: در جستجوی زمان از دست رفته دکتر شیرزاد کلهری

+ نگاهی به هزار و یکشب دکتر شیرزاد کلهری

+ ۲۵ - پلیس مخفی هرمز داورپناه

+ ۲۴– راننده هرمز داورپناه

+ 23 – جاسوس ایرلندی هرمز داورپناه

+ 22 سایۀ مرگ هرمز داورپناه

+ پائیز پویا ی. صفایی

+ ۲۱ / قدم بعد  هرمز داورپناه

+ ۲۰- اولین قدم هرمز داورپناه

+ ۱۹- از جات تکون نخور! هرمز داورپناه

+ چگونگی و انواع بحران ها دکتر مهدی مطهرنیا

+ ۱۸- مردی در رؤیا هرمز داورپناه

+ توریسم موسیقی معصومه اشتیاقی

+ جامعه شناسی ارتباطات؛ سواد رسانه ای و سواد گفتمانی دکتر حسن بشیر

+ ۱۷ – مرد انقلابی هرمز داورپناه

+ به سوی توفان، بخش ‍۱۶ هرمز داورپناه

+ ۱۵ - آدم خوش شانس  هرمز داورپناه

+ ۱۴- باید یا نباید؟ هرمز داورپناه

+ ۱۲- تاریکخانه هرمز داورپناه

+ ۱۲- غرش توفان هرمز داورپناه

+ 11- خودکشی هرمز داورپناه

+ ۱۰- مردی با یک ترومپت هرمز داورپناه

+ «انسان ایرانی»؟ کدام «انسان ایرانی»؟ گفتگو با ناصر فکوهی مجمد جواد صابری

+ ۹ - پارتی هرمز داورپناه

+ ۸- جاسوس روسیه! هرمز داورپناه

+ ۷- اسکانک هرمز داورپناه

+ ۶- جسد  هرمز داورپناه

+ 5 - مردی در تابوت  هرمز داورپناه

+ بخش 4: سانفرانسیسکو : روز نخست هرمز داورپناه

+ به سوی توفان - بخش سوم: لال بازی! هرمز داورپناه

+ حقیقت در هنر 

+ عروسی مرگ  بیژن

+ به سوی توفان 2- شیکاگو هرمز داورپناه

+ اسفند زبان، منزلت و قدرت در ایران دکتر محسن رنانی

+ پوزخند خدا...... بیژن

+ به سوی توفان هرمز داورپناه

+ عکسی سیاه و سفید، دستبند بر دست و  بیژن

+ جهانی شدن و فرهنگ 

+ شان پن، بازیگر برنده اسکار، به نویسندگی روی آورده است BBC

+ دختران انقلاب ی. صفایی

+ سوزان سانتاگ: بورخس به ما آموخت کتاب راهی برای رسیدن به انسانیت است 

+ حقیقت هنر چیست؟ حامد گنجعلی‌خان حاکمی

+ کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم محمود پوراکبری

+ 12- پرواز هرمز داورپناه

+ پرواز بی پایان - فصل اول، بخش 3 گلناز داورپناه

+ 11- سفر به شمال هرمز داورپناه

+ پرواز بی پایان - فصل اول، بخش 2 گلناز داورپناه

+ 10- سینه سرخ ها هرمز داورپناه

+ درد برخی ادبیاتی‌ها «بی‌دردی» است محمدرحیم اخوت

+ پرواز بی پایان (یا :سراب زرین ) گلناز داورپناه

+ 9- جناب دکتر... هرمز داورپناه

+ 8 -انجمن هدایت هرمز داورپناه

+ 7- مرد عوضی هرمز داورپناه

+ 6 - بُزی هرمز داورپناه

+ 5- پایانِ یک آغاز هرمز داورپناه

+ 4- گرگ ها هرمز داورپناه

+ 3- شتر دیدی ندیدی هرمز داورپناه

+ ۲- خون آشام هرمز داورپناه

+ نگاه نو شمارة 113،بهار 1396 منتشر شد 

+ کتاب ۲: نوجوانی - فصل اول: قهرمان هرمز داورپناه

+ 46 – کودتا  هرمز داورپناه

+ وقتی یک فیلسوف رمان می‌نویسد مهسا رمضانی

+ 45- خروس جنگی هرمز داورپناه

+ اسکار ۲۰۱۷؛ «فروشنده» برنده شد 

+ 44 – مرغ، یا خروس؟ هرمز داورپناه

+ 43- فرشته هرمز داورپناه



info.ayandeh@gmail.com
©ayandeh.com 1995