ريشه هاي انديشه سيستمي در بلندي تاريخ بشري جاي دارد. ارسطو، افلاطون، ابن خلدون، مولانا، هگل، ازجمله دانشمنداني هستند كه به مفهوم سيستم توجه داشته اند.
در اواخر قرن نوزدهم درپي تحولاتي كه در علوم فيزيك، شيمي، زيست شناسي به وجود آمد بشر توانست به كمك اين دانشها به قلمرو ناشناخته اي از اسرار جهان پاي گذارد كه كليت، نظام و پويايي در جهان مادي و پديدههاي آن از دستاوردهاي اين اكتشافات بود. در اين زمان به جاي تشريح يك كل براساس اجزاي تشكيل دهنده آن، نحوه قرارگرفتن اجزا در كل مطالعه مي شد. بدين ترتيب زمينه اي براي كل نگري فراهم شد. ولي اندكي پيش از آغاز جنگ جهاني دوم، علوم، حركت موضوعي خود را به سوي كليتي جديد در بستر جنبش ظهور علوم ميان رشته اي پيش گرفتند.
در قرن 19 و اوايل قرن 20 نياز بسياري به امتزاج دو يا چند شاخه از علوم بشري، براي بررسي و حل مسائل پيچيده پديد آمد كه منجر به پيدايش علوم بين رشته اي شد و از علوم مختلف در قالبهاي به اصطلاح سيستماتيك براي حل مسائل پيچيده بهره گرفته شد. نگرش سيستمي به مسائل و پديدهها و همين طور نظريه عمومي سيستمها را مي توان به اين تحولات و گرايشهاي نسبت داد.
تفكر سيستمي، برخلاف برخي از جنبشهاي فكري كه دريك رشته علمي و در محدوده معيني نشو و نما كرده اند، در خارج از محدوده يك علم معين متولد شد و در محيطي ميان رشته اي رشد كرد. از آنجا كه اين شيوه تفكر، به طوركلي با مجموعههايي متشكل از اجزا سروكار دارد، نه با خود اجزا، ضرورتا از مرزهاي سنتي علوم خاص فراتر رفته و عموميت يافته است. البته تفكر سيستمي در تضاد با تفكر تحليلي تجزيه مدار نيست. درواقع اين دو روش مكمل يكديگرند، نه جايگزين هم. از اين رهگذر گروهي از صاحبنظران عنوان مي كنند كه پيدايش نظريه عمومي سيستم ها محصول عمر انسان متمدن است كه مراحل تكامل خود را از دورانهاي قبل از ميلاد شروع كرده است. ما در اينجا گريزي مي زنيم به اين مراحل و تكامل آنها:
الف – دوران منطق ارسطويي: منطق ارسطويي درواقع تركيب كاملي از منطق سقراط و افلاطون است كه كتاب جمهوري افلاطون و همينطور استدلال قياسي ارسطو، نمونه خوبي براي تفكر سيستم ارائه مي كنند.
ب – دوران منطق تجربي: اين نحله فكري با كار فرانسيس بيكن در اوايل قرن 16 و با تكيه بر روش علمي مبتني بر مشاهده، تجربه و استقرار بنا شد و با افرادي چون دكارت، هگل، كانت، كنت، ميل و اسپنسر مسير خود را ادامه داد و منجر به پيدايش تفكر سيستمي شد.
ج – دوران منطق سيستمي: جنبش واقعي مطالعات ميان رشته اي، هنگامي آغاز شد كه دانشمندان دريافتند «بيشتر پديده هاي موردنظر آنان از ويژگيهايي مشترك و نظاممند برخوردار است» و پيچيدگي روزافزون مسائل جهان و طرح مسائل جديد از يك طرف و عدم كفايت مدلهاي مكانيستي و تفرقه در پيكر معرفت ازجمله عواملي بود كه باعث به وجود آمدن سيستمها شد و متفكراني چون «وايتهدر» به اين نتيجه رسانيد كه سرمايه فكري بشري كه از قرن هفدهم به بعد فراهم شده بود، روبه اتمام است و بايد منابع عقايد و افكار و بينشهاي جديدي كشف شوند.
«لودويگ فون برتالانفي» زيستشناس و متفكر اتريشي از بنيانگذاران نظريه عمومي سيستمها در اوايل قرن بيستم محسوب مي شود كه براي اولين بار مفهوم تفكري را ارائه داد كه تئوري عمومي سيستمها شناخته شد و در طي سالهاي 1932 – 1930 ميلادي نظريه ارگانيستي را ارائه كرد و درگسترش و بسترسازي آن در ساير عرصه ها گامهاي بلندي برداشت. به عقيده وي يك ارگانيسم صرفا مجموع عناصر جداگانه نيست، بلكه سيستمي است داراي نظام و كليت. بدين ترتيب برتا لانفي و همفكران وي ازجمله بولدينگ، راپوپورت و آكوف در طي حدود نيم قرن مكتب ارگانيستي را در زيست شناسي و علوم ديگر پايه ريزي كردند. البته شايان ذكر است خود برتالانفي ريشههاي رويكرد سيستمي را در بستر تاريخي به زمان ابن خلدون و نيكولاس كوسايي و در قرون جديد به تفكرات لايب نيتز در قرن 17 نسبت مي دهد و همينطور نامهاي افرادي چون هگل، لوتكا و وايتهد فيلسوف انگليسي در اين ميان ديده مي شود. با نگاه به متون علمي ديده مي شود كه بعد از وايتهد و به پيروي از او، «جي فورستر» نياز به كاربرد تفكر سيستمي را در جامعه و علوم اجتماعي موردمطالعه قرار داد. وي بر اين عقيده بود كه نگرش سيستمي را مي توان مثل علوم مهندسي در علوم اجتماعي نيز بكار برد. البته عدهاي ديگر جستجو براي يافتن سرچشمه نگرش سيستمي را به جان ديويي استاد دانشگاه كلمبيا نسبت مي دهند. اين نگرش به عالم پيدا، زيربناي جهانبيني سيستمي را به عنوان يك نگرش وحدتبخش و جامعنگر فراهم آورده است.
همانگونه كه از مطالعه متون علمي درمي يابيم نگرش سيستمي در يك شاخه خاصي از علوم ايجاد و متكامل نشده است، بلكه همه يا اكثر رشته هاي علمي تاحدودي از اين جامعنگري بهره برده اند براي نمونه از كمك كنندگان عمده به توسعه تئوري سيستمها براي تمام علوم فون برتالانفي در سال 1951 باتوجه خاص به مديريت و بولدينگ در سال 1959 بود. افراد زياد ديگري كمكهاي مهمي به جنبه هاي مختلف تئوري سيستم كرده اند كه در مديريت قابل استفاده است. درميان آنها مي توان آثار كاتز و كان را در سيستم هاي اجتماعي، و فورستر را در سيستم هاي صنعتي و كمكهاي تحقيق در عمليات را به وسيله استافورد بير، چرچمن و همكارانش، هرتز، مك كلاسكي و مورس را ذكر كرد. همچنين هرگز نبايد تاثير نوربرت وينر را در توسعه و تاكيد بر تئوري بازخورد كه تاثير زيادي بر تئوري سيستمها داشت، كم بها داد. همين طور كمكهاي جانسون وروز نزويگ كه از طريق كتاب درسي خود تئوري سيستم را با مديريت قويا مرتبط ساختند را نبايد فراموش كرد. (چمران، ص 56)
امروزه سخن گفتن از کلیات سیستم برای هر شخص دارای تحصیلات آکادمیک ، بدون توجه به رشته ومقطع تحصیلی موضوع جدید و دشواری نیست .گرچه وقتی بخواهیم روش تفکر سیستمی را به منظور جستارگری در آینده مصرف کنیم معجونی ثقیل الهضم حاصل خواهد شد ولی همه بی هیچ مشکلی سیستم را بعنوان مجموعه ای از اجزاء والمانهائی که با یک آرایش خاص هدف مشترکی را تعقیب میکنند میپذیریم .لازم است تاکید کنم که مولفه های سیستم مدام با هم درتعا ملند. گرچه در تعامل اجزاء سیستم سخنهای جالب ودر خور توجه و کاربردی بسیار دارم ولی به دلیل لزوم پیوستگی مطالب طرح آنها را به بخشهای بعد موکول میکنم .ولی جهت تحریک ذهن خواننده وایجاد علاقه مندی وانگیزه در او نمیتوانم این نکته را نگویم که تعامل اجزاء سیستم به معنی همراستائی نیست بلکه در اینجا باید از ضرورت وجود تضاد برای حفظ بقاء وادامه حیات سیستم سخن راند و لاجرم میبایست یکی از اصول پایه ای دیالکتیک را در تحلیل سیستمها و همچنین روشی برای کشف چگونگی حیات یک پدیده در آینده ، ساری وجاری دانست .
قبلا نیز متذکر شدم که در این مقاله برانم تا توجه خواننده محترم را به مسائل اساسی روش تفکر سیستمی با تاکید بر موضوع آینده نگری متمرکز کنم لذا لازم میبینم در ادامه به توضیح وتحلیل اجزاء هر سیستم بپردازم :
المانهای سیستم
الف – ورودیها: با توجه به نوع سیستم ورودیها میتوانند مواد ومصالح فیزیکی یا انواع داده ها باشند که در واقع بطور بالقوه همان اطلاعات هستند.
ب – خروجیها : متناظر با نوع ورودی که به سیستم وارد میشود بعد از انجام یک سلسله عملیات خروجی فیزیکی (محصولات ) یا غیر فیزیکی(اطلاعات ) تولید میشود .
در اینجا مایلم نکته ای را تاکید کنم که همه ما چه تحلیل گر سیستم وچه افراد آشنا به سیستم عادت کردیم بلافاصله سوال کنیم خروحیهای سیستم روی کدام دستگاه نمایش داده شده اند ؟درواقع همیشه ما دوست داریم خروجیها را نمایش دهیم چه در نمایشگاههای فروش(در مورد کالاها ) وچه روی دستگاههای خروجی (در مورد اطلاعات ).
شاید تصور شود که تاکید روی این مسئله چندان ضروری نیست ولی من بخاطر تاکید بیشتر دوست دارم این دیدگاه را زیر ذره بین قرار دهم : درواقع این نگرش حکایت از یک گرایش رآلیستی دارد که من آن را برای حداقل مردم مملکت خود آن را رآلیستی تاخیر یافته مینامم.زیرا روزگاری که به دوران مدرنیته وقلب از آن برمیگردد چنین تفکری بین جوانان ومتفکرین رواج یافته بود ولی امروز که انسان مرزهای مدرنیته را درنوردیده و آن را با تیغ نقد به چالش کشیده است وپست مدرنیته را برای برای یادآوری مسائل وپرسشهای اساسی انسان کشف کرده است .اما سخن این است که تمایل به نمایش ودیدن محصولات ونه حس کردن آنها در طول تاریخ بشر در راه تسلط او بر آینده اش مانعی سخت وجدی ایجاد کرده است .به همین دلیل در اکثرسیستمهای انسانی ، خروجیها را احساس میکنیم ولی به دلیل عادت دیرینه اش چون نمی بیند آنها را بی اهمیت میخواند .مانند مشکلات روانی ، عشقهای آزار دهنده و... .
آنچه که برای یک آینده نگر از نقطه نظر سیستمی باید اهمیت داشته باشد تعریف خروجی یا خروجیهای سیستم به عنوان حالت وموقعیتی است که در هر نقطه زمانی ممکن است به آنها نائل آیدوما در عالم واقع ، سیستم را با آن حالت توصیف میکنیم .آینده نگر ناچار است چنین گرایش فکری را بعنوان مقدمه ای بر متدولوژی آینده پژوهی ( البته با ابزار سیستم وتفکر سیستمی ) در خود تقویت کند .درک سیستمهای اجتماعی وتا اندازه ای اقتصادی در گروه تحقق چنین طرز تفکری است .البته بدیهی است که ما میتوانیم چنین تفکری را به تمام سیستمها تعمیم دهیم و من اتفاقا مثال خود را از حوزه مکانیک انتخاب میکنم و بنابراین خواننده خود میتواند حدس بزند در حوزه علوم انسانی ضرورت بیشتری احساس میشود .
فرض کنید درحال رانندگی هستید وروی پدال گاز فشار وارد میکنید (اعمال ورودی کنترل شده با ابزار پدال به سیستم ) .نتیجه این کار ورود سوخت بیشتر وشتاب بیشتر اتومبیل ونهایتا سرعت بیشتر برای سیستم یا اتومبیل است .در چنین وضعیتی میتوان سیستم مورد بحث را با صفت کم سرعت ، با سرعت متوسط ویا پرسرعت توصیف کنیم .گرچه ممکن است این صفت بخاطر نسبی بودن از یک ضعف برخوردار باشد ولی گویای حالتی است که سیستم در زمان مورد نظر بسر میبرد . این حالت از دیدگاه من میتواند مبین خروجی سیستم باشد وکاربرد این حالات برای سیستمهای اجتماعی واقتصادی به منظور تبیین وضعیت آینده وآینده نگری بسیار مفید است .
در تفکر سیستمی پا فراتر گذاشته میشود به این ترتیب که در هرسیستم متغیرهائی بعنوان متغیر حالت در نظر گرفته میشود.
تعریف متغیرهای حالت و بررسی روند تغییر آنها در بستر زمان به تعبیر اینجانب بهترین تعریف سیستمی برای آینده نگری است .
سنجش ، اندازه گیری وارزیابی متغیرهای حالت همان فرآیند آینده پژوهی است که به ابزارهای خاص خود نیازمند است .من معتقدم در تفکر سیستمی به اندازه کافی از این ابزارها داریم وبخش وسیعی از این ابزارها را مدیون تکنولوژی وبخش مهمتری را مدیون نیروی تفکر دانشمندان رشته های مختلف هستیم .مانند سیستمهای فازی ، خبره و.... که سخن گفتن از آنها در این مقاله کار مناسبی بنظر نمیرسد.
ج – سیستم
چون دراین مقاله تمرکز برروش آینده پژوهی از دیدگاه سیستمی است واز طرفی در آینده پژوهی بیشتر تحولات اجتماعی واقتصادی مد نظر است لاجرم راهی جز ارائه یک تعریف جامع ازسیستم ندارم بگونه ای که هم سیستمهای فبزیکی وهم سیستمهای غیر فیزیکی را در بر گرفته باشد :
سیستم عبارتست از مجموعه ای از اجزاء ، عناصر والمانهائی که دارای یک آرایش خاص بوده وبا تعامل واندرکنش با خود هدف یا اهداف خاصی را پیگیری وتعقیب میکند .سیستم ضمن تعامل اجزاء در درون با انجام پردازشهای متفاوت ، از طریق دستگاههای ورودی (فیزیکی یا غیر فیزیکی ) با پیرامون خود نیر تعامل داشته واز طریق دستگاههای خروجی (تاکید میکنم فیزیکی یا غیر فیزیکی ) پیرامون خود را تحت تاثیر قرار میدهد .با این تعریف آنچه که باید برای یک آینده نگر مهم باشدعبارتست از راههای نفوذ به درون سیستمها ، روش ومیزان تاثیر گذاری برآن جهت کسب نتیجه مطلوبتردر آینده وهمچنین کشف چگونگی روش ایجاد پایداری در سیستمهای اجتماعی با الهام از سیستمهای فیزیکی مانند سیستمهای تعقیب هدف (سیستم گرمایش و سرمایش جهت تثبیت درجه حرارت محیط ) ،سیستم رشد نمائی و... است. آینده پژوه اما قبل از هرچیز باید در زمینه تعریف هر رویداد وپدیده اجتماعی واقتصادی بعنوان سیستم مهارت پیدا کند. اینکه آیا سیستم معیوب است یا خیر ومکانیزم برگرداندن آن به حالت طبیعی پیشنیازهای دیگری دارد که بحث روی انها را به بعد موکول میکنم .
د – شبکه فیدبکی یا باز خور
یکی از مهمترین اجزاء یک سیستم شبکه فیدبکی آن است .بدون وجود شبکه فیدکی سخن از پایداری سیستم بیهوده است .از آنجائیکه طبیعت آکنده از سیستم است لذا میتوان گفت که سابقه حضور شبکه فید بکی بدون توجه به نوع آن به قدمت طبیعت برمیگردد.عدم وجود آن طبیعت را دگرگون و همه ذرات را از هستی ساقط میکند .همه انواع سیستمها از سیستمهای بیولوژی گرفته تا سیستمهای مصنوعی ساخته دست بشر به برکت وجود آنها ادامه حیات میدهند . سخن در مورد شبکه های فیدبکی بسیار است ولی جهت رعایت اختصارتوجه خواننده علاقه مند را به نکات زیر در مورد آن جلب میکنم :
حضور شبکه های فیدبکی باعث ایجاد حلقه های فیدبکی در سیستمها میشوند که عبارتند از حلقه های فیدبکی مثبت و منفی .
حلقه های فیدبکی مثبت میتوانند منشاء ناپایداری سیستمها باشند .این جمله را با احتیاط نوشتم .زیرا هر حلقه فیدبکی مثبت سیستم را ناپایدار نمیکند ولی هر سیستم ناپایدار به علت وجود حد اقل یک حلقه فیدبکی مثبت به سرنوشت ناپایداری دچار شده است .
حلقه های فیدبکی منفی باعث پایداری سیستمها هستند .تعادل ایجاد میکنند و منشاء کنترل اتوماتیک سیستمها در واقع این نوع حلقه ها هستند .
عددم وجود شبکه های فیدبکی در سیستمها باعث میشود آنها به نابودی کشیده شوند و پایان عمری زودرس داشته باشند .
در سیستمهای حامل انرژی اگر بجای فیدبک منفی از فیدبک مثبت استفاده شود برای آن سیستم پایانی جز انفجار نخواهد بود ودر سیستمهای جمعیتی معنی آن انفجار جمعیت است وهمین مسئله در سیستمهای بیولوژی به معنی رشد سرطانی یا نمائی خواهد بود .
در سیستمهای سیاسی - اجتماعی عدم وجود شبکه فیدبکی یعنی :
1 – عدم وجود دستگاه نظارت وبازرسی
2 – عدم تمایل به بازنگری دراستفاده واعمال سیاستها وتصمیم گیریها .
3 – خود محوری واحساس تکبر وغرور
4 – عدم توجه به تبعات منفی استراتژیهای مدیریتی ودر نتیجه عدم پذیرش مشکلات ناشی از انها
5 – عدم وجود روحیه انتقاد پذیری ودر نتیجه عدم انعطاف پذیری در تصمیم سازیها وتصمیم گیریها .
6 - درسیستمهای سیاسی – اجتماعی وحتی اقتصادی وجود شبکه های فیدبکی، اجتناب ناپذیر است اما مشکل از آنجا شروع میشود که گردانندگان امور فوق ، وجود آنها را نادیده میگیرند یا حد اقل خود را آماده دریافت سیگنالهای برگشتی از آنها نمیکنند لذا در مقابل ، به ناچار از نیروهای قهری واعمال خشونت استفاده میکنند .
خلاصه مطالب مندرج در بند قبل را میتوان به این صورت شرح داد که در سیستمهای سیاسی – اجتماعی عدم وجود یا نادیده گرفتن شبکه فیدبکی در نهایت باعث ظهوردیکتاتورها میشوند واساسا نبود چنین شبکه ای یکی از علائم ظهور چنین پدیده ای است .
برعکس وجود این شبکه در سیستمهای فوق به معنی وجود روحیه اصلاح پذیری و حاکمیت دموکراسی بوده ولذا میتوان انتظار بهبودی وضعیت اجتماع را درحالت کلی داشت . به این سیستمها ، سیستمهای خود کنترل شونده گویند به شرط اینکه فیدبک از نوع مثبت نباشد .
اساس سیستمهای تعقیب هدف برپایه وجود شبکه فیدبکی است .این شبکه مدام در حال اندازه گیری میزان انحراف از حالت مطلوب بوده وبا تعامل وهماهنگی با ورودیهای اصلی سیستم هدف مطلوب را تعقیب مبکند .
همه نکات فوق خطوط راهنمائی برای شخص آینده نگرجهت تسلط بر پیش بینی رفتار پدیده های اجتماعی در آینده میباشند .اینکه چگونه میتوان به این علائم پی برد خود عنوان بحث دیگری است وفعلا امکان آینده پژوهی از دیدگاه سیستمی را بررسی میکنیم ونه چگونگی انجام آن را .اما نباید فراموش کرد که همه مطالبی که ذکر آنها رفت صرفا جهت شناخت ساختاری سیستمهاست که صد البته برای نیل به یک هدف اساسی باید از این مرحله گذشت وآن بدست آوردن معادله مشخصه اینگونه سیستمهاست . آنوقت کافی است به ازاء هر زمان دلخواه در آینده رفتار سیستم مورد نظر را ترسیم ویا اندازه گیری کرد . اما نباید شتاب زده عمل کرد چون تا رسیدن به مرحله فوق راه درازی در پیش داریم و صبوری باید کرد . اما شاید بلند پروزانه باشد اگر بگویم یک محقق آینده نگر میتواند با تکیه بر اصول تفکر سیستمی نه تنها به کشف آینده می پردازد بلکه میتواند یک آینده مطلوب را هدف خود قرار دهد .
تا اینجا اجزاء وعناصر تشکیل دهندۀ یک سیستم درحالت کلی معرفی وشرح داده شد .حال بحث را جهت تبیین یک چارچوب ادامه میدهیم تا برمبنای آن بهتر بتوان فلسفه ولزوم آینده پژوهی را توضیح داد .