آسمان صبور پشت پنجره می بارد
و من نظاره گر لشگر زمستانم
که به انبوه گل سرخ شبیخون زده
می تازد
بر بوتۀ داوودی ها
سپاه شب
به سر شهر خیمه گسترده
اما
درون جنگل سربی
امید همهمه ای است.
**
صدای باد
صدای گسستن زنجیرهای کهن
صدای کشیدن ماشه
صدای توفان است
و شعله های سرکش آتش
نوید آزادی
***
در فضای خفقان آور شب
غنچه ای کوچک و سرخ
می شکوفد به دل تاریکی
شب بخود می پیچد
از هراس نفس صبح سپید
باد
در دامن خونین فلات
سخت آغشته به بوی باروت
از افق پاورچین
آفتاب است که می آید پیش.